با آن که آبدیدهی دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
امروز اگر به سایهی راحت نشستهایم
مدیون استقامت آن سرو قامیتم
دیریست چشمها همه مبهوت آن لب است
عمریست سرسپردهی آن خال وحدتیم
این دستها ادامهی دست وفای توست
امروز اگر بزرگتر از بینهایتیم
باشد که دست دوست تسلایمان دهد
ما را که تا همیشه قدحنوش حسرتیم
رونقفزای میکدهی عشق بعد از این
تا صبح وصل تشنهی جام ولایتیم
#علیرضا_قزوه
- ۰ نظر
- ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۲