شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

امام هادی(علیه‌السلام):

اُلقَوُا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّیَادَةَ مِنْهَا بِالشُّکْرِ عَلَیْهَا؛
برای نعمت‌ها، همسایه‌ی خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید.
 مسند الامام الهادی(علیه‌السلام)، ص۳۰۵

از لطف نسیم، گل شود گلگون‌تر
زیباتر و دلرباتر و موزون‌تر
پاکیزه دلان همیشه نعمت‌ها را
با شکر و سپاس می‌کنند افزون‌تر

#محمدجواد_غفورزاده

امام هادی(علیه‌السلام):

اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِیَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاه‏؛
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
 المهجة البیضاء، ج۵، ص۲۲۵

جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آن‌گونه که انتظار از آنان داری

#محمدجواد_غفورزاده

از غنچه‌ی بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
خواهی که دچار ضعف و ذلت نشوی
راضی به رضای «پدر و مادر» باش

#محمدجواد_غفورزاده

در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از شعر، غم بی‌وطنی را

این داغ مرا کشت، چه باید بنویسم
خورشیدِ شب مکه و ماه مدنی را

از بغض لبالب شدم از هتک حریمت
صبرتو به هم ریخته دنیای دنی را

ای ماه دهم، پیش تو آورده‌ام امشب
در هاله‌ای از بُهت، دلی سوختنی را

آن‌ها که جگر سوخته‌ی سامره هستند
باید بشناسند گدایان غنی را

آنقدر دل سوخته‌ی پشت حصارت
خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را

آنقدر که آتش شد و ری سوخت برایت
آنقدر که خون کرد عقیق یمنی را

دشمن به خیال غلط خویش کشیده است
دور و بر خورشید، شبی اهرمنی را

اما خبرش نیست خدا داده به دستت
مانند علی بازوی لشکر شکنی را

ای عطر دلارای نماز شبت از دور !
تا سامره آورده اویس قرنی را

واکن لب نورانی خود را و بیاموز
با جامعه در جامعه شیرین سخنی را

بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم
نگذار به دل این همه داغ علنی را

#عباس_شاه_زیدی

 امام هادی(علیه‌السلام):
إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الدُّنْیَا دَارَ بَلْوَى وَ الْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْیَا لِثَوَابِ الْآخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوَابَ الْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْیَا عِوَضاً؛
خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش ساخت و آخرت را سرای رسیدگی قرار داده است، و بلای دنیا را وسیله‌ی ثواب آخرت و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.
تحف العقول، ص ۵۱۲

بگذار، دعای مستجابت بدهند
از کوثر عرفان، میِ نابت بدهند
«امروز» اگر سهم تو شد رنج و بلا
ره توشه‌ی «فردا» و، ثوابت بدهند

#محمدجواد_غفورزاده

هرچند نامِ شهر شما، " سُرَّ من رَای"ست
"ا ُمُّ المَصائب"است دلِ هرکه سامرا ست

نشناختیم قدرِ تو را آنچنان که هست
این غربت از سکوتِ همین شیعه‌ی شماست

"ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم..."
نامت حقیقتِ تو و همنام با خداست

نامِ شما،"علی" شده و نامِ ما "یتیم"
"بابا"! حسابِ عشقِ شما کاملا جداست

ما وُ "دعای جامعه"و دستِ التماس
آقا! شما و "جامعه"ی ما که مبتلاست

یا "هادیَ القلوبِ" همه رو سیاه ها
امشب، "هدایتِ" دلِ ما،آرزوی ماست

#عارفه_دهقانی

نور تو، روح مرا منزل به منزل می‌برد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل می‌برد
 
مرد صحرایی و با تو شوق باران هم‌سفر
 بوی بارانت مرا منزل به منزل می‌برد
 
عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو
هم ز مجنون می‌برد دل، هم زِ عاقل می‌برد
 
«اهل‌بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها....!
«جامعه» ما را به شرح این فضائل می‌برد
 
ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم
شهر ری با اذن تو از کربلا دل می‌برد
 
مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را
گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می‌برد
 
کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه
اشک‌هایت عشق را تا آن مراحل می‌برد

#فاطمه_نانی_زاد

چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بی‌پر و بی‌بالیم
امروز به «مال» اگرچه دل می‌بندیم
فردا ـ به خدا ـ در گرو «اعمالیم»

#محمدجواد_غفورزاده

گفت:«سُرّ من رَای»، ترجمان «سامرا»ست
من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست

چون نجف شکوهمند، چون مدینه رازدار
داستان آن ولی داستان کربلاست...

ماهِ تا ابد تمام! السلام یا امام!
ذکر ما علی الدّوام، گریه‌های بی‌صداست

آنچه بر زبان ماست، نام مهربان توست
آنچه بر زبان توست، اسم اعظم خداست

از زمان کودکی، در پی‌ات دویده‌ایم
از همه شنیده‌ایم، گرد راه تو شفاست

باغ‌هایی از بهشت، گوشه‌ی عبای توست
این عبای مصطفی، این عبای مرتضی‌ست

مجلس شراب را چشم تو به هم زده‌ست
چشم تو هنوز هم، مستی مدام ماست

ما شهید می‌شویم، روسفید می‌شویم
روزگار، بی‌وفا... عاشق تو باوفاست

ای هدایت نجیب! آسمانی غریب!
مضطریم و منتظر، یادگار تو کجاست؟

#میلاد_عرفان_پور

در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم

نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم

نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم
صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم

آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم
زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم

خاک‌های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل
رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم

خانه‌ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها
خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم

آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت
از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم

بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد
سمت خورشید خراسان جمله‌ای کوتاه گفتم

گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی
من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم...

#رضا_خورشیدی_فرد