شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۶۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند

به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما
خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند

کسی که جانب بیگانه را نگه دارد
نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند

به خانه زادی او کعبه می‌کند اقرار
دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟

کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد
اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند

سزد به حضرت او منصب ید اللّهی
که غیر او گره از کار خلق وا نکند

مرا حواله به لعل لب مسیح مده
که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند

خدا کند که قَدَر اَندر این لیالی قَدْر
مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند

چه لذتی است ندانم به زخم شمشیرت
که کشتۀ تو دمی فکر خونبها نکند

#محمدعلی_مجاهدی
#فصل_شهادت

الهی به زیباییِ سادگی
به والاییِ اوج افتادگی
رهایم مکن جز به بند غمت
اسیرم مکن جز به آزادگی

#قیصر_امین_پور


بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشکی شد و رفت
خانه ابری‌ست خدایا! رمضان را چه کنم؟

شانه بر زلف دعا می‌زنم و می‌گریم
موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟

صاحب «حیّ علی...»! لقمه‌ی نوری برسان
سحر از راه رسیده‌ست، اذان را چه کنم؟...

کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟

کاش می‌شد که سبک‌تر شوم از سایه‌ی خویش
آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟

زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است
وقت افطار ولی زخم زبان را چه کنم؟

رنجه از طعنه‌ی پیران پریشان نشدم
با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟

غرقه‌ی موج رجز، گم شده‌ی بحر رمل
سینه خالی ز معانی‌ست، بیان را چه کنم؟

#علیرضا_قزوه
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی

امام حسن مجتبی(علیه‌السلام):
إِنَّ مَنْ طَلَبَ الْعِبَادَةَ تَزَکَّى لَهَا
همانا هر کس مشتاق عبادت است خود را برای آن پاک و پاکیزه نماید.
تحف العقول، ص۲۳۶

باید گلِ سرزمین ادراک شدن
از خاک برآمدن به افلاک شدن
گر شوق عبادت است در دل، باید
چون شبنمِ صبح، تازه و پاک شدن

#علی_اصغر_دلیلی_صالح

زمستانی سیاه است و سپیدی سر زد از موها
ز بامم برف پیری را نمی‌روبند پاروها

چه میزانی پی سنجیدن جرمم به جز عفوش
که ترسم بشکند پرهای شاهین ترازوها

کند خامه به گوش چامه نجوا نام زهرا را
مگر دستم بگیرد لطف آن بانوی بانوها

گناهانم فراوان و اگر بانوی محشر اوست
در آن غوغا نیارم کم، نیارم خم به ابروها

نه هر کس فخر دارد گردروب خانه‌ات گردد
مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها

اگر آلوده‌ام «یا طاهر» و «یا طاهره» گویم
در این تسبیح هم‌سنگ‌اند «یا زهرا» و «یاهو»ها

اگر یک فضل از فضه کسی گوید به شوق آن
کنم از لانه هجرت چون پرستوها ارسطوها

نخی از معجرت حبل‌المتین از بهر معصومین
به دستت شربتی داری شفای جان داروها

ز فرط کار روزان و نوافل خواندن شب‌ها
نمی‌ماندی رمق از بهرت ای بانو به زانوها

گهی دستاس دستت بوسه زد گه آبله پایت
عبادت را و همت را در آن سوی فراسوها

به طوفان‌ها مگر موجی خبر از پهلویت برده
که می‌میرند و کشتی‌ها نمی‌گیرند پهلوها

#علی_انسانی

زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را

شیخ عیسی! وطنت سینه‌ی ما ،گیرم کُفر
بزند رگ رگ ما جمله حواریّون را

تکّه‌ای از بدن سوخته‌ی ایرانی
خون محال است مُدارا نکند هم‌خون را

نفست گرم‌تر ای شیخ! مبادا طاغوت
بِبُرد مثل فلسطین نفس زیتون را

اصلاً امروز زمان دست تو باید می‌داد
کارِ از ریشه برانداختن طاعون را

تیغ بردار که یکبار دگر آل سعود
روی منبر نبرد سلسله‌ی میمون را

بُت اگر آل خلیفه‌ست، تبردار تویی
پاره کن زودتر این وصله‌ی ناهمگون را

#محسن_ناصحی

کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می‌کند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی می‌کند

مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند

قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصر "الزهرا" و آبادان چه فرقی می‌کند

مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی‌شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند

شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند

#سیدمحمدمهدی_شفیعی


امام حسن مجتبی(علیه‌السلام):
اَلسَّمَاحَةُ الْبَذْلُ فِی الْیُسْرِ وَ الْعُسْرِ
بزرگی آن است که در سختی و در گشایش، بذل و بخشش کنی.
الکافی، ج۴، ص۴۱

هر کس که دلش به آسمان پیوسته است
از کوچکی دغدغه‌ها وارسته است
در سختی و راحتی، کَرَم خواهد کرد
می‌بخشد اگر چه دست و بالش بسته است

#حسین_ابراهیمی

...من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور

در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطره‌ها می‌شود مرور

آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من می‌کند ظهور

من هم غریب مثل تو یا ایها الغریب
من کی صبور مثل تو یا ایها الصبور

با تو چقدر ماهیتم فرق می‌کند
مانند ایستادن شب در حضور نور

در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی

ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی
ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی

روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است
نور تو ابتدای جهان، روح عالم است

از قلب تو ندیده‌ام آقا رحیم‌تر
از بخشش و کرامت دستت کریم‌تر

حاتم به دست بخشش تو بوسه‌ها زده است
نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است...

سنگ صبور، مأمن غم‌ها و دردها
ای خانه ات پناه همه کوچه گردها

صلحت حماسه‌ای‌ست که با روضه توام است
صلحت چقدر آینه‌دار محرم است

باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را

در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه
غربت همیشه با دل تو توام است، آه

هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبی‌ات
وای از غم دل تو، امان از غریبی‌ات

هر روز شهر بر غمت افزود وای من
دشنام بود و نام علی بود وای من

عمری غریب بوده ولی صبر کرده‌ای
مانند لحظه‌های علی صبر کرده‌ای

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را

یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام

یک قطعه که شنیدن آن گریه‌آور است
آن قطعه‌ای که مدفن مخفی مادر است

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را

در این هجوم درد و غم و داغ بی‌امان
صبری دهد خدا به دل صاحب‌الزمان

#سیدمحمدرضا_شرافت

هرچند که مضمون غریبت تنهاست
نام تو سرود موج موجِ دریاست
بالی ز علی‌ست با تو، بالی ز حسین
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست

#مصطفی_محدثی