شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۴۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!

تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی
که قلب حسین است بیت‌الحرامت...

سلام خدا بر سجود و رکوعت
درود خدا بر قعود و قیامت

حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی
مقام آورد سر به پای مقامت

تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی
تو ممدوح با نامِ زین العبادی


تو در تیرگی‌ها سراج المنیری
تو همچون پیمبر، بشر را بشیری

سماوات و عرشند در اختیارت
تو آزادۀ عالمی، کی اسیری؟

تو در کنج ویرانه‌ها هم بهشتی
تو در زیر زنجیرها هم امیری

به پای تو سر کرد خم «سربلندی»
تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری

یمِ هشت بحری و دُرِّ سه دریا
ولی خداوند حیّ قدیری

تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»
تو عیسی تو گردون تو موسی تو طوری...
 

تو زمزم، تو مروه، تو سعی و صفایی
تو فرزند کعبه، تو خیف و منایی

تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا
تو در حُسن، آیینۀ مجتبایی

امامی و پیغمبری از تو زیبد
که تنها پیام‌آورِ کربلایی

کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم
تو از پای تا سر کلامِ خدایی

دعا بر دهان و لبت بوسه آرد
همانا همانا تو روح دعایی

چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید
برای تو خواند، برای تو گوید

#غلامرضا_سازگار

نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی
تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی
 
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی
 
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی»
 
تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
 
چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
 
فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی...
 
به سوی خیمه‌ها یا «عدتی فی شدتی» برگرد
که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی
 
شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را
بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی

#سیدحمیدرضا_برقعی

تو را این‌گونه می‌نامند مولای تلاطم‌ها
و نامت غرش آبی آوای تلاطم‌ها

تو را این‌گونه می‌فهمند مجذوبان که اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شب‌های بی‌خوابی

تو را پیغمبر بی‌سرترین پیغام می‌دانند
تو را بنیان‌گذار اصلی اسلام می‌دانند

و تو تکثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
که پیغام تو را بردند از لاهوت آن‌سوتر

تو میلادت شروع جنبش خونین آزادی‌ست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادی‌ست

نمی‌دانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا
نمی‌فهمیم یعنی چه تولد از دل زهرا

تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...

تو را که مصطفی همواره از جبریل می‌پرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را می‌دید

برایت قبل از آنی که بیایی گریه می‌کردند
برای تو شهید کربلایی گریه می‌کردند

برای تو زمین تنگ است می‌دانم تحمل کن
برایت زندگی ننگ است می‌دانم تحمل کن

برای تو ـ بلوری که تراشیده شدی در عرش ـ
زمین و آسمان سنگ است می‌دانم تحمل کن

برای تو که گوشَت پر از آهنگ بهشتی‌هاست
کلام من بدآهنگ است می‌دانم تحمل کن

و دنیا و نزول چشم‌های روشنت در شب
زمین هر صبح دلتنگ است می‌دانم تحمل کن

تو و با ظلم سازش؟ هرگز این آیین مردان نیست
تو حرف آخرت جنگ است می‌دانم تحمل کن

زمین می‌ماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا

به پیش بادها استاده‌ای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی

خدا را هرچه با اثبات خود اثبات می‌کردی
تمام عقل‌ها و روح‌ها را مات می‌کردی

کنون من مانده‌ام بین سرود مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظه‌ای باران

کنون من مانده‌ام با عقده‌های تو، گره خورده
دلی که با ضریح کربلای تو گره خورده

قلم از عشق تو آقا زیارت‌نامه می‌خواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه می‌خواند

یکی از نامه‌ها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی می‌نویسی این غلام ماست

 #هادی_جانفدا

این روزها پرونده اعمال ما هستند
شب‌نامه‌های روز و ماه و سال ما هستند

تصویرهایی که در این مرداب می‌بینیم
ارواح سوت و کوری از جنجال ما هستند

این انتظاری که برای باغ، شیرین نیست
از تنبلی میوه‌های کال ما هستند

پرواز می‌خوانیم اما خواب می‌مانیم!
این پیله‌های کور، شرح حال ما هستند

گرچه به قدر آب دنبالش نمی‌گردیم
اما دو چشم خیس او دنبال ما هستند!

#رحمان_نوازنی

کریم السّجایا، جمیل الشّیم
نبّى البرایا، شفیع الامم‏

امام رسل، پیشواى سبیل
امین خدا، مهبط جبرئیل‏

شفیع الورى، خواجه بعث و نشر
امام الهدى، صدر دیوان حشر

کلیمى که چرخ فلک طور اوست
همه نورها، پرتو نور اوست‏

شفیعٌ مطاعٌ نبىُّ کریمٌ
قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیمٌ‏...

شبى بر نشست، از فلک بر گذشت
به تمکین و جاه از ملک در گذشت‏

چنان گرم در تیهِ قربت براند
که بر سدره جبریل از او باز ماند

بدو گفت سالار بیت الحرام
که؛ اى حامل وحى، برتر خرام‏

چو در دوستى مخلصم یافتى
عنانم ز صحبت چرا تافتى؟

بگفتا: فراتر مجالم نماند
بماندم، که نیروى بالم نماند

اگر یکسر موى برتر پرم
فروغ تجلّى بسوزد پرم‏...

چه نعت پسندیده گویم تو را؟
علیک السلام، اى نبّى الورى‏

درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد

خدایا به حقّ بنى‌فاطمه
که بر قولم ایمان کنم خاتمه‏

اگر دعوتم رد کنى ور قبول
من و دست و دامان آل رسول

چه کم گردد، اى صدر فرخنده پى
ز قدرِ رفیعت به درگاه حىّ؟

که باشند مشتى گدایان خیل
به مهمان دار السّلامت طفیل‏...

بلند آسمان پیش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل‏

تو اصل وجود آمدى از نخست
دگر هر چه موجود شد، فرع توست‏

ندانم کدامین سخن گویمت؟!
که والاترى ز آنچه من گویمت‏

تو را عزّ لولاک تمکین، بس است
ثناى تو، طه و یاسین بس است‏

چه وصفت کند «سعدى» ناتمام؟
علیک الصلوة اى نبّى السّلام‏

#سعدی

نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام
کیست در غار حرای سینه‌ام؟!
 
رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد
سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد
 
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روح‌القُدُس دارد لبم
 
من سخن گویم، ولی من نیستم
این منم یا او؟! ندانم کیستم؟!
 
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان، خوانند با آوای من
 
ای بتان کعبه! در هم بشکنید
با من امشب از محمّد دم زنید
 
دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟
ای فراموشان! فراموشی چرا؟
 
از حرا، گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید، جبریل آمده
 
اینک از بیدادها، یاد آورید
با امین وحی، فریاد آورید
 
بردگانِ برده بار ظلم و زور!
دخترانِ رفته زنده زیر گور!
 
مکّه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟
پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟
 
کارون نور را، بانگ دَراست
یک جهان خورشید در غار حَراست
 
دوست می‌خواند شما را، بشنوید!
بشنوید اینک خدا را، بشنوید!

یا محمّد! منجی عالم تویی
این مبارک نامه را، خاتم تویی
 
مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست
بردگان را گو که: روز بندگی‌ست
 
ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب
از حرا بر قلۀ هستی بتاب
 
جسم بی‌جان بشر را، جان تویی
این پریشان گلّه را، چوپان تویی
 
کعبه را، ز آلایش بت پاک کن
بتگران را، هم‌نشین خاک کن
 
بر همه اعلام کن: زن، برده نیست
بردۀ مردانِ تن پرورده نیست

باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟
دیو شهوت را برون کن از بهشت
 
ای تو را هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس درشهر خدا؟!

با علی، بت‌های چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
 
مکتب تو، مکتب عمّارهاست
این کلاس میثم تمّارهاست
 
ای زمام آسمان، در مشت تو
مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو
 
جای تو، دیگر نه در غار حراست
در دل امواج توفان بلاست
 
دست رحمت از سر عالم، مدار!
گر تو را خوانند ساحر، غم مدار!

یا محمّد! ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
 
ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار
بار دیگر! از حرا بانگی برآر
 
ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
 
ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم
از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم
 
عترت و قرآن، چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست

#غلامرضا_سازگار

سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
 
گرفته از نَفَسِ حق و نَفْسِ بشکوهت
هزار آینه خورشید وام، ابوطالب!...

به کیش خویش، خدا را نظاره می‎کردی
فراتر از همهٔ ننگ و نام، ابوطالب!

کتیبه‎ای‌ست نگاهت به قدمت انسان
سلام ای جبروتِ تمام، ابوطالب!

نداشت کعبه اگر حفظ حرمتِ تو، نبود
میان آن‎همه بت احترام، ابوطالب!
 
نداده هرگز و هرگز به دست هیچ‌کسی
براقِ ذاتِ تو آنی زمام، ابوطالب!...
 
چه گفت با تو بُحَیرا در آن شب شفّاف
چه گفت با تو؟ کجا؟ از کدام؟ ابوطالب!
 
صبور کاهن بصری در آن شبِ مبعوث
چه گفت با تو به رمز از مقام، ابوطالب!...
 
چه گفت با تو محمد به او چه گفتی تو؟
که گفته بود سخن از قیام، ابوطالب!؟
 
پدربزرگِ مُدارا! مُروّت خالص!
کهن‎تر از همه هرچه مرام، ابوطالب!
 
حسین خون تو دارد به رگ که می‎جوشد
علی گرفته به نام تو نام، ابوطالب!
 
فقط نبود محمد، که بود سایهٔ تو
مدام بر سر هر خاص و عام، ابوطالب!
 
تو سایه‎بان سَرِ تشنگان توحیدی
به پشت‎گرمی غیرت مدام، ابوطالب!
 
سلام ای کلمات کهن... سلام، سلام
سلام ای ملکوت کلام، ابوطالب!

#مرتضی_امیری_اسفندقه

ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا...

کفر ز اسلام تو اندر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه

وصل نبی را همه‌جا طالبی
حامی اسلام، ابوطالبی

قدر تو برتر ز تمام قریش
نجل تو، آقا و امام قریش

حامی جان بر کف پیغمبری
جان به فدایت که اباالحیدری

قلب محبان علی مشهدت
پشت نبی گرم شد از اَشهدت

حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجت حق، کعبۀ اهل‌یقین

گفت ز هر مؤمن یکتاپرست
کفۀ ایمان تو سنگین‌تر است...

یار و طرفدار محمّد تویی
شاخص انصار محمّد تویی

رفتن تو غربت اسلام شد
روز محمّد ز غمت شام شد

داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن

روح خدایی به تن پاک تو
لالهٔ ایمان دمد از خاک تو

صدق و خلوص تو قبول خداست
زائر قبر تو رسول خداست

قلب نبی سوخت به یاد غمت
اشک علی ریخته در ماتمت...

#غلامرضا_سازگار

دنیا، ز ستاره، سبحه گر بردارد
حاشا که فضائل تو را بشمارد
ایمان تو را، ندید دشمن، زیرا
«کافر، همه را به کیش خود پندارد»

#میثم_مؤمنی_نژاد

امام کاظم(علیه‌السلام):
لِکُل شَیْ‏ءٍ دَلِیلٌ وَ دَلِیلُ الْعَاقِلِ اَلتَّفَکُّرُ وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ اَلصَّمْتُ
هر چیز نشانه‌ای دارد و نشانۀ خردمند،‌ اندیشه است و نشانۀ اندیشه، سکوت است.
تحف العقول، ص۴۰۶

تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشه‌‌وری نشانۀ ایمان است
هر چیز اگر نشانه‌هایی دارد
خاموشی از آیین خردمندان است

#خدابخش_صفادل