شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

امام علی(علیه‌السلام):
بِبَذْلِ الرَّحْمَةِ تُسْتَنْزَلُ الرَّحْمَةُ
رحمت و دلسوزی در حق دیگران، موجب نزول رحمت می‌گردد.
غرر الحِکَم، ص۳۰۵

روشن چو دل از نور محبت گردد
با مهر قرین، دور ز محنت گردد
گر طالب رحمتی، به رحمت رو کن
رحمت سبب نزول رحمت گردد
 
#محمدعلی_مجاهدی

به #شهید_سیدمحمدجواد_شرافت و دیگر شهدای حادثه #هفتم_تیر به خصوص شهید مظلوم #آیت_الله_بهشتی

پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاس‌ها گرفت

تا لاله‌وار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت

پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت

باغی که خونتان به رگ و ریشه‌اش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت

آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت

«بوی بهشت می‌رسد»، آوار انفجار
یک‌باره خاک بوی خوش کربلا گرفت

«سرچشمه» غرق خون شد خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت

هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسه‌ها گرفت

آری بهشت را به بها می‌دهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت

در باغِ ما به یاد شما راست‌قامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت

#سیدمحمدجواد_شرافت
#خاک_باران_خورده
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها

حضور تو تنها نفس می‌دهد
به حال و هوای شب قدرها

پر از التماس است و آقا بیاست
به عمق صدای شب قدرها

الهی نگاهی کن از روی لطف
به آقا بیای شب قدرها

برای تمنای روز ظهور
می‌افتم به پای شب قدرها

کمی نقد عشق و عنایت بریز
به دست گدای شب قدرها

مریض فراقیم یابن الحسن
تو هستی دوای شب قدرها

به حق علی و به حق حسین
به این ناله‌های شب قدرها

مرا یک سحر کاش مهمان کنی
نجف کربلای شب قدرها

#محمدعلی_بیابانی

امام علی(علیه‌السلام):
وَ أَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ عَظِیمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَةٍ... أَنْ یَخْتِمَ لِی وَ لَکَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ
امام در پایان عهدنامه خود به مالک اشتر نوشت: از خدا به گشایش رحمت و بزرگى قدرتش که به واسطه آن هرچه بخواهـد عطا مى‌کنـد، مى‌خواهـم کـه پایان زندگى من و تو را نیک‌بختى و شهـادت قرار دهد.
نهج البلاغه، ص۴۴۵، نامه۵۳

این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم
این از همه جا بریده را دریابید

#یوسف_رحیمی 

«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می‌آورم لبیک یا زینب...»

این را که گفتی شوری افتاده‌ست در جانم
در اعتقادم... باورم... لبیک یا زینب...

عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت
در روضه‌هایش مادرم: لبیک یا زینب

هرچند دستم خالی خالی‌ست، می‌خوانم
تا ربنای آخرم: لبیک یا زینب

این شور عاشوراست در دل‌ها که می‌گوید:
«جانم فدای خواهرم، لبیک یا زینب»

تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی:
«من نیز ابن الحیدرم! لبیک یا زینب!»

رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا
لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب!...

حالا که بی‌سر آمدی حک می‌کنم این را
بر پیکر انگشترم: «لبیک یا زینب»

شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم
با خون میان دفترم: «لبیک یا زینب!»

#وحیده_گرجی
#شهادت‌نامه

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطم‌های امواج خروشانش

حرم یعنی دعا یعنی توسل‌های در ندبه
حرم یعنی اجابت زیرگنبد، بین ایوانش

حرم یعنی همان آب گوارا ظهر تابستان
حرم یعنی همان خورشید دنیا در زمستانش

حرم بید است، مجنون است هرکس عاشقش باشد
میان بادها یک دم نمی‌خواهد پریشانش

حرم رود است، مشهود است هرکس شاهدش باشد
شهادت می‌دهد راکد نخواهد ماند جریانش

و مادر گریه گریه از حرم گفت و پسر فهمید
چه آشوبی‌ست در دلواپسی‌های فراوانش

پسر شوق پریدن را میان بال و پر حس کرد
پسر می‌رفت و مادر باز هم می‌شد غزل‌خوانش

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
تویی طوفان آن دریا، تویی موج خروشانش

اگر باران سنگ از آسمان بارید، چترش باش
که حتی نشکند در سنگ‌باران بغض گلدانش

پسر می‌رفت و مادر با طنین آیةالکرسی
سپرد او را به آغوش رسول‌الله و قرآنش

قد و بالای او را دید چندین بار با حسرت
فقط می‌گفت زیر لب: به قربانش به قربانش


پسر رفت و فضای خانه را عطر حرم پر کرد
و مادر ماند و عکسی در میان دست لرزانش


خبر آمد، ولی مادر از احوال حرم پرسید
نپرسید از پسر هرگز میان بغض پنهانش


پسر برگشت و مادر از حرم می‌خواند و می‌دانست
نشسته عمه‌ی سادات در شام غریبانش

#رضا_خورشیدی_فرد

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -

- باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

#مهدی_جهاندار

امام علی(علیه‌السلام):
بُکاءُ الْعَبْدِ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ یُمَحِّصُ ذُنُوبَهُ
گریه بنده از خوف خدا، گناهانش را از بین می‌برد.
غرر الحِکَم، ص۳۱۲

گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
گریان چو شود چشم تو از ترس خدا
دامان تو از گنه مبرّا گردد
 
#محمدعلی_مجاهدی

امام علی(علیه‌السلام):
کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً
با ستم‌کار در پیکار و ستم‌دیده را یار باشید.
نهج البلاغه، ص۴۲۱، نامه۴۷ (وصیت‌نامه حضرت)

برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
با ظلم، ستیز کن در این وانفسا
گر یاریِ مظلوم کنی مردی تو

#مهدی_مقیمی


روزه‌هایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است

رمضان است و من زلالم باز
صاحب روزی حلالم باز

می‌زند موج بی‌کران در من
پهنه در پهنه آسمان در من

چشم‌هایم ندیدنی را دید
رمضان است و من پر از خورشید

الفتی پاک با سحر دارم
تشنه‌ی لحظه‌های افطارم

رمضان است و گفتنم هوس است
«راز از تو شنفتنم هوس است»

از تو ای با من آشنا! از تو
از تو ای مهربان خدا! از تو

ای خدایی که جود آوردی
از عدم در وجود آوردی

ای خدایی که هستی‌ام دادی
حرمت حق‌پرستی‌ام دادی

ای سؤالِ مرا همیشه جواب
ای سبب! ای مسبِّب! ای اسباب!

پیش پایم همیشه روشن باش
با توام من، تو نیز با من باش

در نگاهم، گناه می‌جوشد
تو نپوشی کسی نمی‌پوشد

با من ای مهربان، مدارا کن
گره از کار بسته‌ام وا کن...

رمضان است و ماه نیمه‌ی بدر
شب تقسیم زندگی، شب قدر

شب قدر است و من همان تنها
دورم از هی‌هی و هیاهوها

نیست قرآن برابرم امشب
دست مولاست بر سرم امشب

ای خدای بزرگ بنده‌نواز
خالق لحظه‌های راز و نیاز

می‌چکد شور تو در آوایم
می‌زنی موج در دعاهایم

شب قدر است و می‌کنی تقسیم
برسان سهم دوستان یتیم

سهم من چیست؟ بندگی کردن
پاک و پاکیزه زندگی کردن

بار من ای یگانه سنگین است
سبُکم کن که سهمِ من این است

شب اِحیا  تو با منی، آری
من بخوابم اگر، تو بیداری

لطف داری به دست کوتاهم
می‌دهی آنچه را که می‌خواهم

ای خدا ای خدای پنهان، فاش
هم در این‌جا تو را ببینم کاش

تا بمیرم زلال و دل‌بیدار
مرگ من را به ‌دست من بسپار

بسپارش به من به آگاهی
تا بمیرم چنان که می‌خواهی

بعد یک عمر خون دل خوردن
مطّلع کن مرا شب مردن

ای خدا ای خدای نومیدان
زنده‌ی تا همیشه جاویدان

ای سزاوار گریه و خنده
مهربانِ هماره بخشنده

پاک‌بازم اگر چه گم‌راهم
از تو غیر از تو را نمی‌خواهم

بار تشویش از دلم بردار
وَ قِنا ربّنا عذاب النّار

شب قدر است و من چنین بی‌تاب
اِفتَتِح یا مفتّح الابواب...

#مرتضی_امیری_اسفندقه
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی