شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۱۹۹ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است

خورشید طلوع کرده از لبخندش
نور است و هزار رشته در پیوندش
دیدند در آسمان دستان رسول
دست علی است و یازده فرزندش


در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد
دستان علی، بلند بالایی کرد
آن روز خداوند، خودش از مردم
با سوره «مائده» پذیرایی کرد


جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلغ، بلغ... ندا به پیغمبر داد
فرمان خداست: بر سر دست بگیر
آن دست که در رکوع انگشتر داد


بتخانه شرک را شکستی ای دست
بر خندق جهل، راه بستی ای دست
هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود
معنای «ید الله» تو هستی ای دست


در سجده شکر آفتاب افتاده
جای قدم ابوتراب افتاده
عمری‌ست که از حلاوت نام علی
حتی دهن کویر آب افتاده


آن روز که خم، به دست دو دریا رفت
فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت
فر یاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست
تا دست محمد و علی بالا رفت


«والعصر» که آیه آیه آن به علی
می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی
«اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او
باید که بیاوریم «ایمان» به علی


سرچشمه روشن حیات است غدیر
عطر ملکوت صلوات است غدیر
گرچه به بلندای شکوهش نرسیم
کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر


چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت
قرآن مجسم، به روی سینه گرفت
فرمود: علی از من و، من از علی‌ام
آیینه به روی دست آیینه گرفت

#میثم_مؤمنی_نژاد

جلوه‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر

می‌تراوید از دل صحرای سوزان بوی عشق
موج می‌زد عطر انفاس مسیحا در غدیر

چتر زرین آفتاب آورد و ماه از آسمان
نقره می‌پاشید بر دامان صحرا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد
«موج می‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر»

هدیه جبریل بود« الیوم اکملت لکم»
وحی آمد در مبارک‌باد مولی در غدیر

با وجود فیض «اَتمَمتُ علیکم نِعمتی»
از نزول وحی غوغا بود، غوغا در غدیر

بر سر دست نبی هر کس علی را دید گفت‏:
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

آی ابراهیمیان! در موسم حج وداع
این خلیل بت‌شکن، این مرد تنها در غدیر

سرنوشت امت اسلام را ترسیم کرد
غنچه لب‌های پیغمبر که شد وا در غدیر

بر لبش گل واژه «من کنت مولا» تا نشست‏
گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

منزلت بنگر! که چون هارون امام راستان
لوح ده فرمان گرفت از دست موسی در غدیر

بوی پیراهن شنید آن روز یعقوب صبور
یوسف گمگشته‌اش را کرد پیدا در غدیر

زمزم توحید جوشید از دل آن آبگیر
نخل ایمان سبز شد از صبح فردا در غدیر

«برکه خورشید» در تاریخ نامی آشناست‏
شیعه جوشیده‌ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

بعد از این اشراق صبح صادق از این منظر است
پیش از این گر شام یلدا بود، یلدا در غدیر

فطرت حق‌جوی ما را دید و عهدی تازه بست
رشته پیوند با عترت دل ما در غدیر

دست در دست دعا دارند گل‌های امید
تا بگیرد این نهال آرزو پا در غدیر

گرچه در آن فصل بارانی کسی باور نداشت‏
می‏توان انکار دریا کرد حتی در غدیر

باغبان وحی می‏دانست از روز نخست‏
عمر کوتاهی‌ست در لبخند گل‌ها در غدیر

دیده‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟

از علی مظلوم‌تر تاریخ آزادی ندید
چون شکست آیینه «من کنت مولا» در غدیر

دل درون سینه‌اش در تاب و تب بود ای دریغ‏
کس نمی‏داند چه حالی داشت زهرا در غدیر...

#محمدجواد_غفورزاده
#خورشید_کعبه

به این آتش برس! هیزم مهیا کن! مهیاتر!
گلستانیم ما در آتش نمرود، زیباتر

مهیا کن که ما از آتش شیطان نمی‌ترسیم
که در آغوش آتش می‌شود ققنوس ماناتر

خبر، از دود آه ما به دل‌ها می­‌رود مادام
تو با هر شعله نفرینی‌تری هر شعله رسواتر

تو مثل شعله­‌ها با نعره مستانه­‌ات دلخوش
و ما را ناله­‌ای مانده­‌ست از فریاد، گیرا­تر

دریغا پیرو بودا به کار زنده ­سوزاندن
دریغاتر از این غوغای خاموشی! دریغاتر!

شما را مردگانی هست - سر تا پای در آتش-
شما در زندگانی نیز می‌سوزید، پیداتر

بسوزانیدمان، خورشید محشر نیز در راه است
خدا، تنها خدا با ماست با مایی که تنهاتر

اغثنا یا غیاث المستغیثین! راه دشوار است
اگرچه نیست در رنج سفر، از ما شکیباتر

#میلاد_عرفان_پور
#میانمار

امام هادی (علیه‌السلام)
اَلشَّاکِرُ أَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِی أَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لِأَنَّ النِّعَمَ مَتَاعٌ وَ الشُّکْرَ نِعَمٌ وَ عُقْبَى
شخص شکرگزار به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمت، کالای دنیا است و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.
تحف العقول، ص۵۱۲

تا دل به سپاس می‌سپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
خواهی به سعادت برسی، در دو جهان
غفلت مکن از شکرگزاری ای دوست

#محمدجواد_غفورزاده

یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها!
این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها

 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها
 
چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها

همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها...

«این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟»
این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟

یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها

بوی پیراهن خونین کسی می‌آید
این خبر را برسانید به کنعانی‌ها

#مهدی_جهاندار
#عشق_سوزان_است

هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم

هنوز تشنه‌ام آری، قسم به اشک دمادم
دمی به چشمۀ زمزم، دمی کنار فراتم

در امتحان منا، شرمسار طفل حسینم
به لطف کُندی چاقو اگر دهند نجاتم

نفس نمانده برایم در این هوای مقدس
ولی به کوری اهل نفاق، در صلواتم

خبر دهید به شیطان، خیال خام نبندد
که من شهیدم و در رمی دائم جمراتم

خبر دهید به مردم لباس سوگ نپوشند
خبر دهید به مردم که عید بوده وفاتم

#میلاد_عرفان_پور

کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست

به هر که می‌نگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه‌ست، رو به سوی خداست

یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست

یکی بهشت خدا را به چشم خود دیده
یکی به یاد جهنم ز تابش گرماست

یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیده‌‌اش از اشک شوق چون دریاست

یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست

سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیده‌اش پیداست

سلام باد بر آن کاروان صحراگرد
که لحظه‌لحظه به دنبال سیدالشهداست

سلام باد به عباس و اکبر و قاسم
که حج واجبشان در زمین کرب‌وبلاست

سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست

سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست

وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست

کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست

به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست

«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست

چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست

مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست

درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست

گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...

بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که پیکرش به زمین، سر به نیزۀ اعداست

ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست

ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست

سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست...

گلوی تشنه، سرش را ز تن جدا کردند
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست

به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟

به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ماسقاست

به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست

به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست

#غلامرضا_سازگار
#نخل_میثم

آنان‌که به خُلق و خوی اسماعیل‌اند
در حادثه، آبروی اسماعیل‌اند
در گفتن لبیک به پیغمبر تیغ
بی‌تاب‌تر از گلوی اسماعیل‌اند

#سیدحسن_حسینی

دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعله‌ور شده بود
تیغ اما دگر نمی‌برید
محو زیبایی پسر شده بود

پدر آن لحظه خوب می‌دانست
امتحانی بزرگ در پیش است
آه! گویی مقابل این سرو
تیغ اندازه تبر شده بود

باز می‌شد میان آن برهوت،
جاده‌ای به دریچه ملکوت
سفر وحی بود و اسماعیل،
اینچنین راهی خطر شده بود

و زنی که تمام جانش را
تکه تکه به آسمان می‌داد
جان و دل می‌سپرد دست خدا
گویی از راز باخبر شده بود

ناگهان دید آسمان منا
سبز شد با ندای لبیکش
او که در امتحان ابراهیم
باز هم صاحب پسر شده بود

و خدا گفت: وقت اعجاز است
مرد این‌بار هم سرافراز است
دیگر آن زن نبود هاجر او
ازفرشته فرشته‌تر شده بود...

#ساراسادات_باختر
#مشکوة

به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
اگر سر داشتی عاشق نبودی
سپیداران عاشق سر ندارند

#سیدحبیب_نظاری