شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۱۹۹ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است

باز دل، چلّه‌نشین حرمِ راز شده‌ست
مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست
باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست
باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست

با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید
باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید

این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد
در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد
نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد
آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد

این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت

جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد
رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد
فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد
کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد

گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست

چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست
داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»

عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم

عیدی روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود
از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود
یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود

عیدی روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد
باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد

عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا
روز آغاز ثمربخشی خون شهدا
برسد پرتو روشنگر مصباح هدی
تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا

بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش

عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود
عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود
باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود

عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود

ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست
ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست
چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست

تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود

#محمدجواد_غفورزاده

شوق تو به باغ لاله، جان خواهد داد
عطرِ تو به گل‌ها، هَیَجان خواهد داد
فردا که در آفاق بپیچد نورت
تکبیر تو، کعبه را، تکان خواهد داد

#محمدجواد_غفورزاده

هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بی‌قراری توست

چه ساقه‌ها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغ‌ها که شکوهش به آبیاری توست

تویی که در همه ذرّات جلوه‌گر شده‌ای
هنور آینه، مبهوت بی‌شماری توست

بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!

بیابیا که در این کوچه‌باغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست

بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست

مرا امید ظهور تو زنده می‌دارد
و آن‌که شوکت باران به هم‌جواری توست

بهار، هم‌نفس باغ‌های خرم توست
بهار، هم‌سفر چشمه‌های جاری توست


#جواد_محمدزمانی

فراتر از تمام نام‌هایی
نسیم دل‌کش الهام‌هایی
عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت
رسولِ بهترین پیغام‌هایی

#سیدحبیب_نظاری

پیامبراعظم(صلوات‌الله‌علیه‌وآله):
مَا مِنْ شَابٍّ یَدَعُ لِلهِ الدُّنْیَا وَ لَهْوَهَا، وَ أَهْرَمَ شَبَابَهُ فِی طَاعَةِ اللهِ، إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ أَجْرَ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ صِدِّیقا
هیچ جوانی به خاطر خدا از دنیا و سرگرمی‌های بیهوده آن روی نگرداند و جوانی خویش را در طاعت خدا سپری نسازد، مگر آنکه خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او عطا فرماید.
الأمالی للطوسی، ص۵۳۵

از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
خواهی که شوی بندۀ محبوب خدا
در طاعت او جوانی‌ات را طی کن

#محمدجواد_غفورزاده

باید که تن از راحت ایام گرفتن
دل را، ز صنم‌خانۀ اوهام گرفتن

ناکام شد آن‌کس که به یک عمر ندانست
از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن

از تیر و کمان اجلت نیست رهایی
هر گور نشانی‌ست ز بهرام گرفتن...

تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟
تا چند سراغ هوس خام گرفتن؟

ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست
آرام دل از یارِ دلارام گرفتن

فرمود که باید دل از این دام گرفتن
عبرت ز دغل‌کاری ایام گرفتن

فرمود بترسید که رایج شود این‌بار
مروان شدن و مردِ خدا نام گرفتن

از مثل یزید آیۀ تطهیر شنیدن
از آل‌امیه خطِ اسلام گرفتن

از خدعۀ دشمن بهراسید، روا نیست
پیغام به او دادن و پیغام گرفتن

باید به شب میکدۀ شوق، رسیدن
از جام شهادت میِ گُلفام گرفتن

قربانی جان را به منا بدرقه گفتن
این‌‌گونه ز تن جامۀ احرام گرفتن

یا همره سردار حسین همدانی
امضای بهشت از سفرِ شام گرفتن

یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس
با سوختنِ جان و تن آرام گرفتن

پروانه علی‌اکبرِ مولاست که آموخت
با شمع سحر بالِ سرانجام گرفتن

اظهار عطش کرد پسر تا بتواند
از کوثر لب‌های پدر کام گرفتن

فرمود مخواه آب که دیگر شده نزدیک
از دست رسول دو سرا جام گرفتن

خیزید و به صیاد بگویید روا نیست
مرغانِ حرم را به چنین دام گرفتن

می‌خواست پدر فدیه و قربانی حج را
با جان جوانان خود انجام گرفتن

این وعدۀ وصل است که هر آینه باید
با وصلت این فاصله فرجام گرفتن

برخیز بسیجی صف اعزام شلوغ است
سخت است کمی برگۀ اعزام گرفتن


#جواد_محمدزمانی

#شهادت‌نامه

آن که در سایۀ مهر تو اقامت دارد
چه غم از آتش صحرای قیامت دارد؟

نکشد ناز ستاره، نَبَرد منت ماه
هر که در سایۀ مهر تو اقامت دارد

محشر حُسن و ملاحت رخ نورانی توست
جلوۀ قامت تو، شور قیامت دارد

ذکر «قَد قامت» از آن بر لبم آید به نماز
که اشارت به تو و آن قد و قامت دارد

روشن از نور نبّوت، نه همین چهرۀ توست
مهربان شانۀ تو مُهرِ امامت دارد

تویی آن یار سفر کرده، که «حافظ» می‌گفت
«هر کجا هست خدایش به سلامت دارد»

چه حکایت کند از سوز دلم، چشمۀ اشک
«چشمِ از گریه نیاسوده علامت دارد»

گر «شفق» جام به دست آمده، عیبش مکنید
قطره‌ای، چشم به دریای کرامت دارد


#محمدجواد_غفورزاده

مدهوشم از این عطر پراکندهٔ سیب
این است همان رایحهٔ روح‌فریب
گفتم: که شبِ فراق، طولانی شد
گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»

#محمدجواد_غفورزاده

همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم

فرصتی هست که ما را شده توفیق، رفیق
نگر این دیدهٔ خودبین به خدا بگشاییم

وقت آن است که بر روی خود از روی خلوص
دری از رحمت حق را به دعا بگشاییم

شسته با خون جگر، گردِ گناه از رخ دل
روی آیینه به یین صفا بگشاییم

پای‌بند هوس و غفلت و شهوت تا چند
خیز کز پای خود این سلسله را بگشاییم

ماه تسبیح بُوَد بلکه به سر پنجهٔ ذکر
در بر نفس دگر مشت ریا بگشاییم

دیده یادآور داغ است بیا از دل خود
عقده با یاد امام و شهدا بگشاییم...

#محمد_موحدیان

امام سجاد (علیه‌السلام):
مَنْ قَنِعَ بِمَا قَسَمَ اللهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس‏
هر کس به رزقی که خدا برای او مقدر کرده، اکتفا کند از ثروتمندترین مردم است.
تحف العقول، ص۲۸۲

بی‌آن که چو موج، در تلاطم باشی
با صبر و رضا، غرق تبسم باشی
سرمایۀ نقدی‌ست قناعت، ای دوست
بشتاب غنی‌ترین مردم باشی

#علی_‌اصغر_دلیلی_‌صالح