ای سرّ تو در سینهٔ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آورد نیاز
محروم ز درگاه تو کی گردد باز؟
#ابوسعید_ابوالخیر
- ۰ نظر
- ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۳
ای سرّ تو در سینهٔ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آورد نیاز
محروم ز درگاه تو کی گردد باز؟
#ابوسعید_ابوالخیر
ای آنکه برآرندهی حاجات تویی
هم کافل و کافی مهمات تویی
سرّ دل خویش را چه گویم با تو
چون عالم سِرّ وَ الْخَفیّات تویی
ای آن که گشایندهی هر بند تویی
بیرون ز عبارت چه و چند تویی
این دولت من بس که منم بندهی تو
این عزت من بس که خداوند تویی
ای در سر هر کس از خیالت هوسی
بی یاد تو بر نیاید از من نفسی
مفروش مرا به هیچ و، آزاد مکن
من خواجه یکی دارم و تو بنده بسی
یارب تو به فضل، مشکلم آسان کن
از فضل و کرم درد مرا درمان کن
بر من منگر که بی کس و بی هنرم
هر چیز که لایق تو باشد آن کن
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود، مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو در آیینهی دل
عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می دار
گفتم: جگرم، گفت: پرآهش می دار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل؟
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می دار
دانی که چها، چها، چها می خواهم
وصل تو منِ بی سروپا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانی چیست
یعنی که تو را، تو را، تو را می خواهم
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان ما را
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر درِ ایشان نشوم
از بار گنه شد تن مسکینم پست
یارب چه شود اگر مرا گیری دست
گر در عملم آن چه تو را شاید نیست
اندر کرمت آن چه مرا باید هست
یارب چو به وحدتت یقین میدارم
ایمان به تو عالم آفرین میدارم
دارم لب خشک و دیدهی تر بپذیر
کز خشک و تر جهان همین میدارم
ای خالق خلق رهنمایی بفرست
بر بندهی بی نوا، نوایی بفرست
کار من بی چاره گره در گره است
رحمی بکن و گره گشایی بفرست
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
یارب به کرم بر من درویش نگر
در من منگر در کرم خویش نگر
هر چند نیم لایق بخشایش تو
بر حال من خستهی دل ریش نگر
ای سرّ تو در سینهی هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آورد نیاز
محروم ز درگاه تو کی گردد باز؟
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور عدل کنی شوم به یک باره هلاک
روزی صد بار گویم ای صانع پاک
مشتی خاکم چه آید از مشتی خاک؟
یارب به محمّد و علیّ و زهرا
یارب به حسین و حسن و آل عبا
کز لطف برآر حاجتم در دوسرا
بی منّت خلق، یا علیَّ الاعلا!
یارب به رسالت رسول الثَّقَلین
یارب به غزا کنندهی بدر و حُنَین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حَسن ببخش و نیمی به حسین
#ابوسعید_ابوالخیر
ای سرّ تو در سینهی هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آورد نیاز
محروم ز درگاه تو کی گردد باز؟
#ابوسعید_ابوالخیر
ای آن که دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی
#ابوسعید_ابوالخیر
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و، من هم نروم
#ابوسعید_ابوالخیر
یارب به رسالت رسول الثَّقَلین
یارب به غزا کنندهی بدر و حُنَین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حَسن ببخش و نیمی به حسین
#ابوسعید_ابوالخیر
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
#ابوسعید_ابوالخیر