شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی» ثبت شده است

خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست

حشمت اَر می‌طلبی، خدمت درویشان کن
نیست بالاتر از این، گر به جهان جاهی هست

ما گدایان در میکده، شهبازانیم
سایهٔ عزت ما بر سر هر شاهی هست

ما در آیینهٔ دل نور خدا را دیدیم
آزمودم که ز هر دل به خدا راهی هست

هر کجا نور بُوَد، چشمۀ خورشید آن‌جاست
هرکجا پرتو مهتاب بُوَد، ماهی هست

از چه مجنون به سراپردۀ لیلی نرسید
که به صحرای جنون خیمه و خرگاهی هست

از خدا، عذر خطا خواه که پیش کرمش
گر گناه تو بُوَد کوه، کم از کاهی هست

ره نبردیم «ریاضی» به سراپردهٔ غیب
در نبستند که چون میکده درگاهی هست

#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
#دیوان_ریاضی_یزدی

نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش

تا دهد صبح ازل، هدیه به سلطان ابد
به سر دست بَرَد جسم علی‌اکبر خویش

تا شود مُهر نماز مَلک اندر ملکوت
ریخت بر بام فَلک خون علی‌اصغر خویش

می‌رود راهِ خدا با سر خود بر سر نی
چون به زیر سُم اسبان نگرد پیکر خویش...

آن سلیمان که اگر خاتم از او خواهد دیو
بند انگشت دهد، همره انگشتر خویش

در شگفتم چه جوابی به خدا خواهد داد
قاتل او چو در آید به صف محشر خویش...

چشمهٔ چشم «ریاضی» گهر از خون جگر
ساخت تا هدیهٔ آن شاه کند گوهر خویش

#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی

سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل

به آن نیابت عظمای سیدالشهدا
به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل

شهید عشق که سر در منای دوست نهاد
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل...


سلام بر تو که دارد زیارت حرمت
ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل

هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل

تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل

ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست
کسی که پیش جلال تو، بنده‌ای‌ست ذلیل

محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ
از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!

فراز بام سلام امام دادی و داد،
میان لجه‌ای از خون جواب، شاه قتیل

به پای دوست فکندی سر از بلندی بام
که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل


شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد
به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل

#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی
 #دیوان_ریاضی_یزدی

بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم

هست خداوند جهان ای بشر
از رگ گردن به تو نزدیک‌تر

گاه برو پیش خدا با وضو
موی به مو حاجت خود را بگو

خواست گشاید درِ رحمت خدا
داد به دست تو کلید دعا

گفت بخوان تا که اجابت کنم
زآن که برآرنده‌ی حاجت منم

معجزه است آنچه دعا می‌کند
رفع قَدَر، دفع قضا می‌کند

غیر دعا نیست بشر را سپر
در برِ شمشیر قضا و قدر

چیست دعا؟ عرضِ تقاضای ما
از مَلَکُ المُلک دو عالم، خدا

چیست دعا؟ روح عبادات خلق
زمزمه‌ی خلق و مناجات خلق

گر چه به صورت کلماتی خوش است
لیک به معنی سپر آتش است

دایره‌ی نور خدایی دعاست
رابطه‌ی خلق خدا، با خداست

روز سلامت چو دعا می‌کنی
روی به درگاه خدا می‌کنی

روز مرض هم چو شَفا خواستی
صحَّت خود را ز خدا خواستی

چون به سماوات رِسَد این دعا
در مَلَکوت است صدا آشنا

سابقه دانند و شفایت دهند
درد ستانند و دوایت دهند

گفت پیمبر که: اگر بنده‌ای
بنده‌ی درمانده‌ی شرمنده‌ای

روی به درگاه خدا آورد
دست تضرّع به دعا آورد

گر برود دست همی بر درش
شرم نماید کرم داورش

لطف ببین و کرم کردگار
بنده گنه‌کار و خدا شرمسار

باش بدان مرحله امیّدوار
وقت دعا بر کرم کردگار

دست برون نامده از آستین
چهره نساییده به روی زمین

آید اجابت که سخن ساز کن
پشتِ درم، در به رخَم باز کن!

حال که معنیِّ دعا شد بیان
وقت دعا، حال دعا هم بدان

بهر دعا، گاه مجالی خوش است
فرصتی و شوری و حالی خوش است

صبح چو شد روی افق سیم‌گون
شام چو شد رنگ شفق رنگ خون

چون ز اذان، مأذنه شد مُشک‌بیز
عطر پراکند، کتاب عزیز

موقع باران که ز طبع هوا
شست همه گرد گناهان ما

موقع آیات که بینی عیان
از پسِ هر آیه خدای جهان

شهری با زلزله ویران کند
کوهی چون کاه ز جا بر کند

تیره‌تر از شام کند روز را
چشمه‌ی خورشید جهان‌سوز را

تا تو ببینی که چه تغییرهاست
«وآن که تغیّر نپذیرد خداست»

گوهر دلخواه خود آری به دست
گوهر یکدانه‌ی دل چون شکست

قیمت هر حقّه که بشکست کاست
جز صدف دل که شکستش بهاست

ای دو جهان جلوه‌ای از ذات تو
چرخ یکی آیه ز آیات تو

ما همه محتاج و تویی بی‌نیاز
ما همه بیچاره تویی چاره‌ساز

ای همه کس را همه جا دستگیر
از منِ افتاده ز پا، دست گیر

بنده، یکی بنده‌ی فرمان تو
خار، ولی خار گلستان تو

نطع زمین سفره‌ی احسان توست
کافر و مؤمن به سرِ خوان توست

ظلّ عنایات تو بر خاص و عام
خود ز ازل تا به ابد مستدام

چشم امید دو جهان سوی توست
خاصه «ریاضی» که ثناگوی توست

#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی