شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سیده_تکتم_حسینی» ثبت شده است

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق‌تری از من

دلبسته‌ات بودم من و دلبسته‌ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمانِ تری از من

«فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظا» خواندم که برگردی
برگشته‌ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده‌های زخمی‌ات دل می‌بری از من

عاشق‌ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

#سیده_تکتم_حسینی
#شهادت‌نامه

رسید وحی تا که از بلا تو را خبر کند
خبر کند که یک نفر به جای تو خطر کند

چقدر تیغ آخته به خانه‌ی تو تاخته
کدام مرد حاضر است سینه را سپر کند؟

چه صولتی! عجب یلی‌ست! مرد مردها علی‌ست
به جان او مباد چشم تیغ‌ها نظر کند

بگو چگونه رد شدی؟ کسی ندیده برگ گل
چنین سلامت از میان خارها گذر کند

به گرد پای لیلة المبیت هم نمی‌رسد
هر آن‌که مدعی‌ست هر چقدر هم هنر کند

#سیده_تکتم_حسینی

روی تو از نسیم سحر دلنوازتر
گیسوی توست از شب یلدا درازتر

روی تو باز بود و در خانهٔ تو باز
ای چشم‌هایت از همه مهمان‌نوازتر

هرگز یتیم‌های مدینه ندیده‌اند
از ذکر مهربان حسن چاره‌سازتر

صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین
ای از تمام اهل جهان سرفرازتر

اما شریک زندگی‌ات دشمن تو بود
مولا کدام داغ از این جانگدازتر؟

از تیرها نگفتم و تابوت زخمی‌ات
طاقت نداشتم بشود روضه باز تر...

#سیده_تکتم_حسینی


صبرت از پای درآورده شکیبایی را
ای که سوزانده غمت لالهٔ صحرایی را

دل به دریا بزند هر که دلش بی‌تاب است
تو به صحرا زده‌ای آن دل صحرایی را

داغت آن‌قدر زیاد است که غم کرده علم
در دل سوخته‌ات خیمهٔ تنهایی را

دیده‌ای آن چه تماشا نشود با هر چشم
و کسی چون تو ندید آن همه زیبایی را

دم به دم خطبهٔ غرّای تو تیغ علوی‌ست
بر سر انداخته‌ای چادر زهرایی را

قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت
از تو آموخت سخن شیوهٔ شیوایی را

آه ای سنگ صبور دل بی‌تاب رباب
باز آرام بخوان نغمهٔ لالایی را

#سیده_تکتم_حسینی

تصویر مهتاب و شب و آیینه‌بندان
امشب صفای دیگری دارد شبستان

گلدسته‌ها و آسمان سرمه‌ای رنگ
نقش و نگار کاشی و گل‌های ایوان

شهر از هیاهوها پر اما با حضورت
آرامش باغ ارم دارد خیابان

جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست
چتر امانی بر سر ما بی‌پناهان

در ساحل آرامشت پهلو گرفتند
دل‌های توفان دیدهٔ جمعی پریشان


گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر
حس زیارت‌نامه خواندن زیر باران...

قلبم هوایی می‌شود پر می‌کشد باز
با شوق معصومانه‌ای سمت خراسان

#سیده_تکتم_حسینی