شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#محمدحسین_بهجتی» ثبت شده است

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز

در فداکاری مردانه‌ات، ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز

کربلای تو پیام‌آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای دگران است هنوز

تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز

همه ماه است محرم، همه‌جا کرب‌و‌بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز

جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا أری الموت» تو را ورد زبان است هنوز

باغ خشکیدهٔ دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز

تربت پاک تو ای اسوهٔ آزادی و عشق
سرمهٔ دیدهٔ صاحب‌نظران است هنوز

خون گرمت زند آتش به سیهْ‌خرمن ظلم
که به خون تو دوصد شعله نهان است هنوز

انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز

بر جبین «شفق» این لوحهٔ گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صدگونه نشان است هنوز

#محمدحسین_بهجتی

روشن از روی تو آفاق جهان می‌بینم
عالم از جاذبه‌ات در هیجان می‌بینم

بی‌نشانی تو و حیرانم از این راز که من
هر کجا می‌نگرم از تو نشان می‌بینم

دل هر ذره تجلی‌گه مهر رخ توست
نتوان گفت چه اسرار نهان می‌بینم

باد با زمزمه تسبیح تو را می‌خواند
آب را ذکر تو جاری به زبان می‌بینم

نور روی تو نه تنها به دل سینا تافت
که من این نور ز هر ذره عیان می‌بینم

چه تماشایی و زیباست جمال تو که من
هر چه چشم است به رویت نگران می‌بینم

به تو سوگند که در موقع طوفان بلا
یاد تو مایه آرامش جان می‌بینم

بر در خویش «شفق» را به گدایی بپذیر
که گدایان تو را به ز شهان می‌بینم

#محمدحسین_بهجتی