شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

سند غربت علی

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ

بلبل چو یاد می‌کند از آشیانه‌اش
خون می‌چکد ز زمزمۀ عاشقانه‌اش

هرگز ز یاد بلبل عاشق نمی‌رود
مشت پری که ریخته از آشیانه‌اش

آتش، دمی ز شاخۀ گل دست برنداشت
حتی نکرد رحم به حال جوانه‌اش

گلچین روزگار- که دستش شکسته باد-
بازوی گل کبود شد از تازیانه‌اش

دشمن شکست حُرمت آن در که جبرئیل
بوسیده بود از سر مِهر، آستانه‌اش

...چون پای دشمنان علی در میانه بود
آتش، گرفت حلقه‌صفت در میانه‌اش

آن آتش مدینهْ گدازی که شد بلند
در کربلا ز خیمۀ زینب زبانه‌اش
ااا
دیگر برای فاطمه، دستی نمانده است
در زیر بار درد، شکسته‌ست شانه‌اش

چون دید تربتش، سند غربت علی‌ست
پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه‌اش
ااا
صبر علی تمام شد، آن لحظه‌ای که دید
باید به دست خاک سپارد شبانه‌اش

شب‌های بی‌ستاره علی را به یاد داشت
و آن کودکان کوچکِ از پی روانه‌اش

شب‌ها که لب به ذکر و مناجات می‌گشود
جز مرغ حق نبود کسی هم‌ترانه‌اش
ااا
با جانِ ما سرشتهْ خدا، مهر فاطمه
و ز دل، نرفتنی‌ست غم جاودانه‌اش

یک لحظهْ بی ‌خروش و تلاطم نبوده است
طوفانی است بحر غم بی‌کرانه‌اش

#محمدعلی_مجاهدی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی