خدایا...
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
مرا جز تو کس، یاور و یار نیست
چه گویم که یارای گفتار نیست
ز فیض تو آید دلم در خروش
که نی از دم نایی آید به جوش
دلم رشحهی بحر انعام توست
چو ماهی، زبان زنده از نام توست
ندارد فروغی ز خود مشتِ گل
مگر پرتو فیضت افتد به دل
وجود تو نگشاید از دست جود
عدمپیکران را چه یارای بود؟
در این تیره کاخی که ظلمت سراست
نفس راه لب را چه داند کجاست؟
ازل تا ابد، مدّ احسان توست
به خوان کرم، دل نمکدان توست
زبان است دستانزنِ باغ تو
دلم طور و شمعش بود داغ تو
حدیث من و ما نمیشایدم
به این خیرگی خنده میآیدم
ندانستهام کیستم، چیستم
تویی عین هستی و من نیستم
فنا را کجا لاف دعوی رسد؟
مگر دست دعوی به معنی رسد
«حزین»، از میِ بیخودی جام کش
زبان مست دعویست، در کام کش
اگر محو کثرت وَ گر وحدتی
به هر صورت، آیینهی حیرتی
قلم بر فسونهای نیرنگ زن
زند راهت آیینه بر سنگ زن
چو از خویش و بیگانه تنها شوی
قبول خداوند یکتا شوی
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
طمع نیست از کشت بیحاصلم
به خشنودیات کار دارد دلم
بسی شرمسارم ز نفس فضول
ز طاعت مکدّر، ز عصیان ملول
که نیک و بدم هر دو نبوَد روا
چو عصیان بود طاعتم ناسزا
ندارم به جز عفو چیزی به کف
شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف
به درگاهت آوردهام عجز خویش
سر از شرمِ بیبرگی افکنده پیش
نگیری چهسان دست افتادهای
که خود از کرم هستیاش دادهای؟
به یک عمر در نعمتت زیستم
گدای درت نیستم، کیستم؟
اگر هست بنما درِ دیگرم
وگر نه به حرمان مران زین درم
در افتادگی از که خواهم مدد؟
مدد از که افتادگان را رسد؟
خروشان خراشم جگر در قفس
کسی نیست غیر از تو فریادرس
به هر حاجتم از تو امّیدوار
که هم فیضبخشی، هم آمرزگار
#حزین_لاهیجی
- دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ