سورهٔ نور
دور و بر خود میکشی مأنوسها را
إذن پریدن میدهی طاووسها را
وا میکنی سمت کویرِ این حوالی
با لطف پاکت پای اقیانوسها را
«امید» داروییست در دارالشفایت
که با سخاوت میدهی مأیوسها را
با آن دم قدسی خود شبهای جمعه
رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن کنیم اینجا همه فانوسها را
ای آبروی آبهای این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
وقتی که من از ماه میگیرم سراغت
میآورد دل را میان کوچه باغت
هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد
هر شب به پای درسهای چلچراغت
تو آیههای سورهٔ نوری، چگونه
پیدا کنم من راه خود را بیچراغت؟
این لالههایی که به دامانت نشسته
تفسیر خوبی میشود از درد و داغت
انگار... نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظهای که مینشینم در رواقت
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری که با آن اُلفتی دیرینه داری
از بس که آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آئینه داری
هر صبح جمعه میزبان ندبههایی
این است آن عهدی که با آدینه داری
تو از مدینه، کربلا، شام و خراسان
غمهای بیاندازهای در سینه داری
از نسل کوثر، معنی خیر کثیری
«با عشق، خویشاوندی دیرینه داری»
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو
پل میزنم تا مقصدت از مشهد تو
عطر گل یاس از ضریحت میتراود
این مرقد زهراست یا که مرقد تو
عشق تو دریا را به ساحل میکشاند
ماه آبرو میگیرد از جزر و مد تو
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی که میآید کنار گنبد تو
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا که باشد در حد تو
من مینویسم بر روی سنگ مزارم
بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم
#رضا_خورشیدی_فرد
#در_سایه_بیت_النور
- پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ