باید گریه کرد
جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ
ابر مستی تیرهگون شد باز بیحد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ میفهمد تو را
از تو گفتم با دلم؛ کوتاه آمد، گریه کرد
ای که از بوی طعام خانهها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟
هرکسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد...
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غساله هم اشکش درآمد گریه کرد...
#کاظم_بهمنی
- جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ