شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

صبح روشن

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ق.ظ

تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی

طوفانی و تموّج اگر سر برآوری
آتشفشانِ دردی اگر سر فرو کنی

می‌خواستی طلوع فراگیر صبح را
با ابتهاج خطبهٔ خود بازگو کنی

می‌خواستی جماعت مست از غرور را
با اشک‌های نافله بی‌آبرو کنی

عطر حسین را همه جا می‏‌پراکنی
همچون نسیم تا سفر کوبه‌کو کنی

پنهان شده‌ست گل پسِ باران برگ‌ها
باید که خاک را به تمنّاش بو کنی!

وقت وداع آمده با پاره‌‏های دل
یک بوسه وقت مانده که نذرِ گلو کنی!

#جواد_محمدزمانی
#دلواپسی‌های_اویس

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ق.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی