شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

داغ شقایق

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ

سوخت آن‌سان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی

در دل شعله چنان سوخت که انگار ندید
هیچ کس لحظۀ افروختنش را حتی

حیف از این دشت پر از لاله گذشت و نگذاشت
برگی از شاخه گل نسترنش را حتی

داغم از این که نمی‌خواست که گلپوش کنند
با گل سرخ شقایق بدنش را حتی

داشت با نام و نشان فاصله آن حد که نخواست
بر سر دست ببینند تنش را حتی

دل به دریا زد و دریا شد، اما نگذاشت
موج هم حس کند آبی شدنش را حتی

چه بزرگ است شهیدی که نهد بر دل تیغ
حسرت لحظۀ سر باختنش را حتی

نتوان گفت که عریان‌تر از این باید بود
با شهیدی که نپوشد کفنش را حتی

دوش می‌آمد و می‌خواست فراموش کند
خاطرم خاطرۀ سوختنش را حتی

#محمدعلی_مجاهدی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ
  • شعر هیأت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی