مهربان من!
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ
آخرین باری که مهتاب از دلت جان میگرفت
ماجرای ماه و نخل و چاه، پایان میگرفت
مهربان من! که هر شب این یتیمستان بغض
زیر پایت کوچههایش عطر انسان میگرفت
کهکشان، محصولی از اشک و اشارات تو بود
چرخ در هر چرخش از چشم تو فرمان میگرفت
تا به پا داری عدالت را، برایت آسمان؛
از نسیم و چشمه و خورشید، پیمان میگرفت
آه اگر اشک تو و چشم غزلخوانت نبود
عشق تنها میشد و راه بیابان میگرفت
کاش این شبها کسی از عصر فرصتهای سبز
در حضورت مینشست و درس قرآن میگرفت
کاش این شبهای ابری در کویرستان ما
آذرخش ذوالفقارت بود و باران میگرفت
#سیداکبر_میرجعفری
#تبسم_یک_قافله_آه
- دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ب.ظ