شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۶۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می‌آورم لبیک یا زینب...»

این را که گفتی شوری افتاده‌ست در جانم
در اعتقادم... باورم... لبیک یا زینب...

عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت
در روضه‌هایش مادرم: لبیک یا زینب

هرچند دستم خالی خالی‌ست، می‌خوانم
تا ربنای آخرم: لبیک یا زینب

این شور عاشوراست در دل‌ها که می‌گوید:
«جانم فدای خواهرم، لبیک یا زینب»

تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی:
«من نیز ابن الحیدرم! لبیک یا زینب!»

رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا
لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب!...

حالا که بی‌سر آمدی حک می‌کنم این را
بر پیکر انگشترم: «لبیک یا زینب»

شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم
با خون میان دفترم: «لبیک یا زینب!»

#وحیده_گرجی
#شهادت‌نامه

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطم‌های امواج خروشانش

حرم یعنی دعا یعنی توسل‌های در ندبه
حرم یعنی اجابت زیرگنبد، بین ایوانش

حرم یعنی همان آب گوارا ظهر تابستان
حرم یعنی همان خورشید دنیا در زمستانش

حرم بید است، مجنون است هرکس عاشقش باشد
میان بادها یک دم نمی‌خواهد پریشانش

حرم رود است، مشهود است هرکس شاهدش باشد
شهادت می‌دهد راکد نخواهد ماند جریانش

و مادر گریه گریه از حرم گفت و پسر فهمید
چه آشوبی‌ست در دلواپسی‌های فراوانش

پسر شوق پریدن را میان بال و پر حس کرد
پسر می‌رفت و مادر باز هم می‌شد غزل‌خوانش

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
تویی طوفان آن دریا، تویی موج خروشانش

اگر باران سنگ از آسمان بارید، چترش باش
که حتی نشکند در سنگ‌باران بغض گلدانش

پسر می‌رفت و مادر با طنین آیةالکرسی
سپرد او را به آغوش رسول‌الله و قرآنش

قد و بالای او را دید چندین بار با حسرت
فقط می‌گفت زیر لب: به قربانش به قربانش


پسر رفت و فضای خانه را عطر حرم پر کرد
و مادر ماند و عکسی در میان دست لرزانش


خبر آمد، ولی مادر از احوال حرم پرسید
نپرسید از پسر هرگز میان بغض پنهانش


پسر برگشت و مادر از حرم می‌خواند و می‌دانست
نشسته عمه‌ی سادات در شام غریبانش

#رضا_خورشیدی_فرد

به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید

نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابه‌نشین دوا ببرید

اگر بناست تسلی دهید بر دل من
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید

دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده
کمک کنید مرا در خرابه‌ها ببرید

جنازه‌ی من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و آرام و بی‌صدا ببرید

سلام گرم مرا در خرابه‌ها دل شب
بر آن یتیم که خوابیده بی‌غذا ببرید

به ملک خویش ز بیگانگان غریب‌ترم
مرا به دیدن یاران آشنا ببرید

سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید

#غلامرضا_سازگار
#نخل_میثم

پیامبراعظم(صلوات‌الله‌علیه‌وآله):
عُنْوَانُ صَحیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أبی‌طالِبٍ علیه‌السلام
عنوانِ نامه اعمال مؤمن در روز قیامت، محبت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام است.
بشارة المصطفى،‏ ج۲، ص۱۵۴


ایمان قدحی زلال از جام علی‌ست
بر شانۀ آسمان رد گام علی‌ست
پروندۀ مؤمنان چو تابنده شود
بر تارک آن تلألؤ نام علی‌ست

#حسین_ابراهیمی

اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت

نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت

دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت

بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت

به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت

اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت

پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت

#غلامرضا_شکوهی
#فصل_شهادت

علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است

شب شنیده ست مناجات علی
جوشش چشمه عشق ازلی

اشکباری که چو شمع بیزار
می‌فشاند زر و می‌گرید زار

دردمندی که چو لب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار علی خفته نیافت

روزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوین در افطار

ناشناسی که به تاریکی شب
می‌برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب برقع پوش
می‌کشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگی آن سر جلی
نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پرِ واز
می‌کند در ابدیت پرواز

شهسواری که به برق شمشیر
در دل شب بشکافد دل شیر

عشقبازی که هم آغوش خطر
خفت در خوابگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه واشد و دامن به گرو
زینبش دست به دامن که مرو

شال می‌بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می‌کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق
سر به محراب عبادت منشق

می‌زند پس لب او کاسه شیر
می‌کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست

در جهانی همه شور و همه شر
ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی

 #سیدمحمدحسین_شهریار
#فصل_شهادت

دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود

شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد
وحی نازل شده و روح فرود آمده بود

به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت
پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود

آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد
فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود

جان ما بودی و بدرود جهان می‌گفتی
آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود

به امید کرمی پیک اجل این همه راه
به گدائی به در خانۀ جود آمده بود

ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت
مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود

غمت این بود که در خانۀ بی‌فاطمه باز
محشر تازه‌ای آن شب به وجود آمده بود

می‌شنید از گل لب‌های تو الله الله
شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود

#محمدجواد_غفورزاده

آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟
آرامش صبح اَزَلی را حس کرد؟
جز پنج بهار فرصت زود گذر
کی طعم عدالت علی را حس کرد؟

#محمدجواد_غفورزاده

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -

- باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

#مهدی_جهاندار

امام علی(علیه‌السلام):
بُکاءُ الْعَبْدِ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ یُمَحِّصُ ذُنُوبَهُ
گریه بنده از خوف خدا، گناهانش را از بین می‌برد.
غرر الحِکَم، ص۳۱۲

گر بنده به حق رسید، مولا گردد
وز بندگی ار گریخت، رسوا گردد
گریان چو شود چشم تو از ترس خدا
دامان تو از گنه مبرّا گردد
 
#محمدعلی_مجاهدی