...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهی هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کردهی ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهی ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب دو صد شاه، پیاده
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهی مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهی زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهی مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهی خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهی عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیکْ تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهی آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو
جز ذات تو کی واسطهی غیب و شهود است؟
مقصود حق از منجی و موعود که بوده است؟
در مجمرهی سینه دل شیعه چو عود است
بازآی که رخسار گل یاس کبود است
تو معنی طاعاتی و تو روح عبادات
تو منتظَر و منتظِرت مادر سادات...
الغوث، که از غفلت خود واهمه داریم
ادرکنی، امید کرم از تو همه داریم
السّاعه، ای منتقم فاطمه داریم
صد العجل ای دوست به هر زمزمه داریم
هر شیعه ز غم، جانِ به لب آمده دارد
آتش به جگر، از در آتش زده دارد
#علی_انسانی
- ۰ نظر
- ۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۷