خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
مادرم باران شد، بغض که در چادر کرد
بوی اسفند خداحافظیام را پُر کرد
مادر از پَر زدنم داشت دگر بو میبرد
از قطاری که به اهواز پرستو میبرد
دل نمیکندم و خندید گره را وا کرد
آب را پشت سرم ریخت مرا دریا کرد
سفر از ساحل امنی به دل طوفان بود
چه قطاری که پُرِ از موج و پُر از باران بود
همهٔ همسفران عازم میخانه شدند
کوپهها پشت سر هم همه پیمانه شدند
پرکشیدیم و رسیدیم و ز خود سیر شدیم
و رسیدیم به جایی که زمینگیر شدیم
از گلوی همهٔ اسلحهها مِی میریخت
و مسلسل به تنم جام پیاپی میریخت
و زمین بعد تنم جامهٔ سُرخم را خورد
قطرههای وصیتنامه سُرخم را خورد
عمر دنیا چه سبک بود چه ناگاه گذشت
و زمان از کفنم مثل پَرِ کاه گذشت
باد حتی خبرم را به کسی باز نگفت
گریههای پدرم را به کسی باز نگفت
پدرم ماند که معنای خبر یعنی چه؟
مادرم گفت که مفقودالاثر یعنی چه؟
چه توان کرد دلت صبر ندارد مادر
آه مفقودالاثر قبر ندارد مادر
راستی سینهٔ مجنون مرا یادت هست؟
با توأم خاک! بگو خون مرا یادت هست؟
هر چه درد آمد، من یک تنه آغوش شدم
چه غریبانه، غریبانه فراموش شدم
گریه کردن نکند وصلهٔ ناجور شده
شهر من گریه نکردهست ولی کور شده
آه ای باد بیا پیرهنم را بو کن
زندهام زنده، بیا و کفنم را بو کن
نکند رفتن من گرمی نانی شده است؟
خون من رونق بازار کسانی شده است؟
فکر کردند که از زخم تنم میمیرم؟
گفته بودم که برای وطنم میمیرم
مدعی نیستم این مردم مدیون منند
یا بدهکار زمین ریختن خون منند
وصیت میکنم از حرمت خود کم نکنید
پیش دستی که مرا کشت، سری خم نکنید
سختتان است اگر بیتن و بیسر باشید
لااَقل با پدرم مثل برادر باشید
وطن ای ماهی در خون تنم یادم باش
ای حجاب پریانت کفنم یادم باش
کفن من که حجاب پریات خواهد بود
خون من مثل گل روسریات خواهد بود
ای وطن! سوختم از غیرت و خاموش شدم
چه غریبانه، غریبانه فراموش شدم
#مهدی_مردانی
- ۰ نظر
- ۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۶:۱۲