شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۰۵ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام حسین علیه‌السلام» ثبت شده است

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش

شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش

سلام کرد به جدش... سلامی از سر صدق
سلام آن‌که کند جان فدای جانانش

سلام کرد بر آن گونه‌های خاک آلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش

سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی
سلام آن‌که کند جان خویش قربانش

سلام آن‌که دلش زخمی مصیبت‌هاست
سلام آن‌که اگر بود کربلا، جانش

میان طف، سپر نیزه و سنان می‌کرد
و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش

سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده
بر آن‌کسی که شکستند عهد و پیمانش

سلام آن‌که اگر نینوا حضور نداشت
علی‌الدوام شده ناله‌ی فراوانش

سلام آن‌که سرازیر می‌شود هر روز
به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش...

#مریم_سقلاطونی

مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
 
سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان
هنوز در پی بویی که می رسد به مشامی
 
و جبرئیل هم آن جا مجال پر زدنش نیست
رسیده اند شهیدان کربلا به مقامی...

یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری
یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی
 
یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش
یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی
 
یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی
سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی
 
یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری
یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی
 
به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان
چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی
 
دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم
به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...

#مهدی_جهاندار
#مرثیه_با_شکوه

ای دل به مهر داده به حق، دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا، جان، فدای تو

ای کشته‌ی فضیلت، جان کشته‌ب غمت
وی مرده‌ی مروت، میرم به پای تو

محبوب ما، گزیده‌ی حق، صفوه‌ی نبی‏‌ست
مفتون تو، فدایی تو، مبتلای تو

از بس که در غم دل مظلوم سوختی
یک دل ندیده‌‏ام که نسوزد برای تو

چرخ کهن که کهنه شود هر نوی از او
هر ساله نو کند ره و رسم عزای تو

هر بی‌نوا نوای عدالت ز تو شنید
برخاست تا نوای تو از نینوای تو

برهان هستی ابدی، شوق تو به مرگ
میزان ادّعای نبی، مدّعای تو

روی تو از بشارت جنت به روشنی‌‏ست
آیینه‌ای تمام‌نمای از خدای تو

نگریختی ز مرگ چو بیگانه، تا گریخت
مرگ از صلابت دل مرگ‌آشنای تو

آزاده را به مهر تو در گردش است خون
زین خوب‌تر نداشت جهان، خون‌بهای تو

ما را بیان حال تو بیرون ز طاقت است
در حیرتم ز طاقت حیرت‌فزای تو

هر جا پر از وجود تو، در گفتگوی توست
هر چند از وجود تو خالی‌‏ست جای تو

آن کشته‌ی نمرده تویی، کز نبرد خویش
مغلوب توست، دشمن غالب‌نمای تو

هر کس به خاک پای تو اشکی نثار کرد
زین بِهْ چه گوهری‏‌ست که باشد سزای تو؟

پیدا ز آزمایش اصحاب پاک توست
تعویذ حق به بازوی مرد‌آزمای تو...

غم نیست گر به چشم شقاوت‌‌نمای خصم
کوتاه بود، عمر سعادت‌فزای تو

«چون صبح، زندگانی روشن‌دلان دمی‌‏ست
اما دمی که باعث احیای عالمی‌ست»

#امیری_فیروزکوهی
#چراغ_صاعقه

این ماه، ماهِ ماتم سبط پیمبر است؟
یا ماه سربلندى فرزند حیدر است؟...

او کشته گشت و ملت اسلام زنده شد
وین کشته از هزار جهان زنده، برتر است

شیرین‌شهادتى که به اسلام داد جان
فرخنده‌رفتنى که چنین هستى‌آور است

او کشته نیست زنده‌ی اعصار و قرن‌هاست
کش نام نیک تا به ابد زیب دفتر است

خواری و سرشکستگی آرد، قبولِ ظلم
او تا جهان به جاست عزیز است و سرور است...

مظلوم نیست خانه برانداز ظالم‌ است
لب‌تشنه نیست ساقى تسنیم و کوثر است

مظلوم نى که رایت پیروزمند او
پیوسته بر بساط زمین سایه‌گستر است

آن‌کس که بی‌سپاه زند بر سپاه خصم
دریای لشکر است نه محتاج لشکر است

آن کو، به پای خویشتن آید به قتلگاه
مرگ ستمگر است، نه مرد «ستم‌بَر» است

او کشته شد که دین خدا جاودان شود
جان جهان فداش، که بی‌مثل و گوهر است...

دین‌دار باش و عدل‌گزین باش و مرد باش!
کاین مکتب گزیده‌ی سبط پیمبر است

#حسین_پژمان_بختیاری

«والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین
«واللّیل» آیتی‌ست ز موی تو یا حسین

سرچشمهٔ بقاست به فتوای عاشقان
یک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسین

تو تشنهٔ جمالِ خدایی و دوخته‌ست
آب فرات، چشم به سوی تو یا حسین

محراب شاهد است، که وقت نماز عشق
خون گلوست، آب وضوی تو یا حسین

کرده‌ست لاله‌زار، بیابان و دشت را
«باغ کرامت است گلوی تو یا حسین»

وقتی که داد بوسه به رگ‌هایِ حنجرت
زینب شنید، راز مگوی تو یا حسین

ای بهترین شقایقِ پرپر، هنوز هم
آزادگی‌ست، زنده به بوی تو یا حسین

همچون دمِ مسیح، شفابخش عالم است
گرد و غبار و تربتِ کوی تو یا حسین

از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته‌ست
هر گوشه کعبه را به تماشا گذاشته‌ست

#محمدجواد_غفورزاده

دل نیست این‌که دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست

ورد زبانم امسال ذکر مصیبتت بود
امسال عالم من در فکر عالم توست

تصویر کربلایت جاری‌ست در سرشکم
تا زنده‌ام نگاهم کانون ماتم توست

خون تو تا قیامت می‌جوشد از دل خاک
سرسبز خاک این دشت از خون خرّم توست

سرشار کرد خونت امسال تشنگی را
این کربلای تفته سیراب از دَمِ توست

یا رب! سر حسین است بر روی نیزه آیا؟
یا سِرّ آفرینش یا اسم اعظم توست؟

بگذار تا بگردم دور تو کعبهٔ من!
ذی‌الحجهٔ من امسال ماه محرم توست

#مرتضی_امیری_اسفندقه
#کرامت_سرخ

تا گریه بر حسین تمنای خلقت است
بین من و تمام ملائک رقابت است

نزدیک می‌کند دل ما را به هم حسین
این اشک روضه نیست، که عقد اخوت است

مقبول اگر شده‌ست نمازی که خوانده‌ایم
مُهر قبولی‌اش به خدا مهر تربت است

ما از غدیر، سینه‌زن کربلا شدیم
این دست‌های رو به خدا دست بیعت است

پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم
یعنی فقط حسین چراغ هدایت است...

قرآن و منبر و دو سه خط روضهٔ عطش
ساعات خوب هفته همین چند ساعت است

حالا که بغض، بسته به من راه حرف را
مقتل بخوان که موقع ذکر مصیبت است...

#سعید_پاشازاده
#مرثیه_با_شکوه

شور به‌پا می‌کند، خون تو در هر مقام
می‌شکنم بی‌صدا در خود، هر صبح و شام

باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه‌السّلام

در رگ عطشانتان، شهد شهادت به جوش
می‌شکند تیغ را، خنده‌ی خون در نیام

ساقی، بی‌دست شد، خاک ز مِی مست شد
میکده آتش گرفت، سوخت مِی و سوخت جام

بر سر نی می‌برند، ماهِ مرا از عراق
کوفه شود شامتان، کوفه مرامان شام!

از خود بیرون زدم در طلب خون تو
بنده‌ی حرِّ توأم، اذن بده یا امام!

عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت
آنک پایان من، در غزلی ناتمام

#علیرضا_قزوه
#عشق_علیه‌السلام

دلا بکوش که آیینه خدات کنند
به خود بیایی و از دیگران جدات کنند

بکش ز سینه‌ات آهی اگر حواله شود
بریز قطرهٔ اشکی اگر برات کنند

اگر خلاف رضای خدا قدم نزنی
به اشک چشم تو البته التفات کنند

تو روزها گره از کار غنچه وا کردی؟
که رهروان وفا نیمه‌شب دعات کنند

کمر به تزکیه نَفْس بسته‌ای که تو را
مقیم خیمه «آتیتُم الزّکاة» کنند

اگر چو «حُر» ز رهِ اشتباه برگردی
تو را در آینهٔ عشق، محو و مات کنند

به سوی کعبهٔ دل‌ها سفر توانی کرد
اگر به حال خود این همرهان رهات کنند

کبوتران مهاجر دم از عطش نزنند
اگر که مشقِ سفرنامهٔ فرات کنند

سفر به محضر محبوب شرط‌ها دارد
«حبیب» باش که دعوت به کربلات کنند

سفینه‌های سعادت اگرچه بسیارند
یکی از آن همه را کشتی نجات کنند

کسی که در ره جانان ز جان گذشت او را
مدار گردش منظومۀ حیات کنند
 
«شفق» اگر نکنی در خلوص کوتاهی
بلندمرتبه چون «قاسم رسا»ت* کنند

#محمدجواد_غفورزاده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* شادروان دکتر قاسم رسا ملک الشعراء آستان قدس رضوی

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز

در فداکاری مردانه‌ات، ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز

کربلای تو پیام‌آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای دگران است هنوز

تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز

همه ماه است محرم، همه‌جا کرب‌و‌بلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز

جاودان بینمت استاده به پیکار، دلیر
«لا أری الموت» تو را ورد زبان است هنوز

باغ خشکیدهٔ دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز

تربت پاک تو ای اسوهٔ آزادی و عشق
سرمهٔ دیدهٔ صاحب‌نظران است هنوز

خون گرمت زند آتش به سیهْ‌خرمن ظلم
که به خون تو دوصد شعله نهان است هنوز

انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز

بر جبین «شفق» این لوحهٔ گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صدگونه نشان است هنوز

#محمدحسین_بهجتی