شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۹۴ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام عصر علیه‌السلام» ثبت شده است

فراتر از تمام نام‌هایی
نسیم دل‌کش الهام‌هایی
عدالت، عشق، یک‌رنگی، کرامت
رسولِ بهترین پیغام‌هایی

#سیدحبیب_نظاری

آن که در سایۀ مهر تو اقامت دارد
چه غم از آتش صحرای قیامت دارد؟

نکشد ناز ستاره، نَبَرد منت ماه
هر که در سایۀ مهر تو اقامت دارد

محشر حُسن و ملاحت رخ نورانی توست
جلوۀ قامت تو، شور قیامت دارد

ذکر «قَد قامت» از آن بر لبم آید به نماز
که اشارت به تو و آن قد و قامت دارد

روشن از نور نبّوت، نه همین چهرۀ توست
مهربان شانۀ تو مُهرِ امامت دارد

تویی آن یار سفر کرده، که «حافظ» می‌گفت
«هر کجا هست خدایش به سلامت دارد»

چه حکایت کند از سوز دلم، چشمۀ اشک
«چشمِ از گریه نیاسوده علامت دارد»

گر «شفق» جام به دست آمده، عیبش مکنید
قطره‌ای، چشم به دریای کرامت دارد


#محمدجواد_غفورزاده

مدهوشم از این عطر پراکندهٔ سیب
این است همان رایحهٔ روح‌فریب
گفتم: که شبِ فراق، طولانی شد
گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»

#محمدجواد_غفورزاده

این روزها پرونده اعمال ما هستند
شب‌نامه‌های روز و ماه و سال ما هستند

تصویرهایی که در این مرداب می‌بینیم
ارواح سوت و کوری از جنجال ما هستند

این انتظاری که برای باغ، شیرین نیست
از تنبلی میوه‌های کال ما هستند

پرواز می‌خوانیم اما خواب می‌مانیم!
این پیله‌های کور، شرح حال ما هستند

گرچه به قدر آب دنبالش نمی‌گردیم
اما دو چشم خیس او دنبال ما هستند!

#رحمان_نوازنی

در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می‌رسد اما بهار من! تو کجایی؟

چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه‌ای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی

مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی

مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی

اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟

اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی

دل از امیر سواران گرفته است بشارت
از آسمان خراسان شنیده است ندایی

خودت مگر که به زهرا توسلی کنی امشب
نمی‌رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی

#قاسم_صرافان

ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین»
 
لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح
پیشانی‌ات سرمشق سبز سورۀ یاسین
 
ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»
ای بی‌تو صبح و عصر و شب دل‌مرده و غمگین
 
ای وعدۀ حتمی! بگو کی می‌رسی از راه
کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟
 
رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی
صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟

#مریم_سقلاطونی

خبری می‌رسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است

طبق آیات و روایات رسیده، ای قوم!
جمعه آمدن او به نظر نزدیک است

عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی
باز هم گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است

قطره چون رود شود، راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است

با ظهورش حرم فاطمه را می‌سازیم
بار بر بند برادر! که سفر نزدیک است

راه دور دل ما تا به در خیمه او
از در خانه زهرا چقدَر نزدیک است!

آه گفتم که در خانه و یادم آمد
غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است

گر چه از آتش در سوخته جانم اما
بیشتر روضه کوچه به جگر نزدیک است

تا که افتاد زمین، زلزله در عرش افتاد
هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است

داغ مادر به جگر می‌رسد اما انگار
اثر داغ برادر به کمر نزدیک است

#محسن_عرب_خالقی

شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم

ز همدلان سفر کرده‌ام سراغ بگیرم
به کوچه کوچهٔ زلف تو نامه‌ها بنویسم

دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر
«کدام را ننویسم کدام را بنویسم»؟ 

هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم

دو قطره خون ز لبت در دوات تشنه‌ام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم

صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
قلم به لیقه گذارم که بی‌صدا بنویسم

تو بی‌نشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم

تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم؟

#سعید_بیابانکی

بیا با اشک‌های ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
تو که سنگ صبور اهل دردی
کمی بنشین و با ما گفت‌وگو کن

#سیدحبیب_نظاری

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست

چنین که یخ زده تقویم‌ها اگر هر روز،
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست

گل سپیده به دشت سپید می‌روید
سپیدبختی این روزگار کافی نیست

خودت بخواه که این روزگار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

#فاضل_نظری