شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۵۷۹ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت» ثبت شده است

یکی ز خیل شهیدان گوشهٔ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش

کسی که بوی «هوالعشق» می‌دهد نفسش
کسی که عطر «هوالله» می‌دهد دهنش

کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست
کسی که نسبت خونی‌ست بین عشق و مَنَش

به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید
و گریه‌های خدا مانده بود و عطر تنش

تمام دشت پر از زخم‌های عطشان بود
فرات، پیرهنش بود و آسمان کفنش

فرشته گفت ببینید این چه آینه‌ای‌ست
چقدر بوی «هوالنور» می‌دهد سخنش

فرشته گفت ببینید! عرشیان دیدند
سری جدا شده لبخند می‌زند بدنش

به زیر تیغ تنش تکه تکه قرآن شد
مدینه مولد او بود و کربلا وطنش

یکی ز گوشه‌نشینان زخم روشن او
سلام ما برساند به شام پیرهنش

#علیرضا_قزوه
#مرثیه_با_شکوه

دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینه‌گردانی تو را

موج نسیم غم‌زده حس کرد موبه‌مو
بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را

سنگی که قلب دخت علی را نشانه رفت
آمد شکست حرمت پیشانی تو را

قومی که سجده بر بت ابلیس برده‌اند
انکار کرده‌اند مسلمانی تو را

آنان که گوششان پر از آواز سکه بود
نشنیده‌اند لهجهٔ قرآنی تو را

با این‌همه کسی نتوانست کم کند
یک ذره از تجلی عرفانی تو را

بعد از طلوع سرخ تو، ای آفتاب سبز
چشمی ندید مغرب پایانی تو را

#سیدمحمدجواد_شرافت
#خاک_باران_خورده

ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

خورشید که سرچشمهٔ زیبایی و نور است
از میکدهٔ چشم تو آموخته مستی

تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی

از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینهٔ توحیدپرستی

وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را
تکبیرهٔ الاحرام نمازی که تو بستی

تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی

ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند
در دیدهٔ خود خار غمی را که شکستی

یک گوشهٔ چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی

#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_حسین

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دل‌آرایی تو

با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

سجدهٔ شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ
بود آیینه‌ای از صبر و شکیبایی تو

دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت
زهی از بذل و جوان‌مردی و آقایی تو

چینِ اندوه، به پیشانی خورشید انداخت
آفتاب رُخِ بر نیزه تماشایی تو

نخل توحید، ز خون تو بقا یافت از آن
چوب زد خصم به لب‌های مسیحایی تو

بس که بر پیکر تو، زخم روی زخم زدند
گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو

لالهٔ پرپر زهرایی و چشم «میثم»
گل در این باغ ندیده به شکوفایی تو

#غلامرضا_سازگار
#این_حسین_کیست

شوریده سری که شرح ایمان می‌کرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان می‌کرد
با نای بریده نیز بر منبرِ نی
تفسیر خجسته‌ای ز قرآن می‌کرد

#سیدحسن_حسینی

کسی که جان عزیزش، عزیز،‌ پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست

برای مردِ خدا نیست، ‌بیم جان هرگز
که در مصاف، خطرآشنا و بی‌پرواست

حسین یاور دین بود و یار مظلومان
حسین خاطره‌ای تا همیشه پا برجاست

تو را که مانده به دل حسرتی ز عاشورا
بیا ببین که جهان صحنه‌ای ز عاشوراست

به خونِ خلق خدا دست ظلم رنگین است
غریو خلقِ ستم‌دیده روز و شب برپاست

کجاست دست رهانندهٔ خداجویان؟
که فتنه‌های زمان در کمین آدم‌هاست

اگر تو یاور دینی، حسین را دریاب
که وقت یاری خورشید کربلا حالاست

ز خدمتی که برآید ز دست، دست مدار
که در حمایت خلق خدا،‌ خدا با ماست

برای رونق این دین، قیام کرد حسین
قیام او به حقیقت قوام دین خداست

قیام کرد که برپا بماند اصل نماز
که این چراغ به ما روشنی‌رسان، فرداست

حسین دین خدا را، ز خون بهاری کرد
بهار دین خدا در گل نماز شماست

#محمدجواد_محبت
#از_سنگ_ناله_خیزد

حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضت‌آموز است

تمام زندگی او، عقیده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسین یک روز است...

حسین و ذلّت تکریم ظالمان، هیهات!
که آفتاب عدالت از او دل‌افروز است

به نزد او که شهادت، به جز سعادت نیست
ردای مرگ برایش قبای زر دوز است

رهین همت والای سیّدالشهداست
هرآن‌که از غم اسلام در تب و سوز است

هماره تازه بُوَد یادبود عاشورا
که روز حق و عدالت همیشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسین در دل‌هاست
برای ظالم هر عصر، خانمان‌سوز است...

#حبیب_چایچیان
#خلوتگه_راز

ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت

سرفرازان، پاک‌بازان، دل‌نوازان، چاره‌سازان
هر یکی با یک جهان اخلاص آید بر سلامت

از جوانمردان کسی چون تو نبرده گویِ سبقت
در فداکاری کسی چون تو نکرده استقامت

داستان نهضتت را ای امیر رادمردان!
هرکسی بشنید گفتا: معجز است این یا کرامت...

حاصل تو احترام و شوکت و شأن و شرف شد
حاصل خصمت بلا و نفرت و لعن و ملامت

تن رها کردی که تا مانَد تن اسلام، ایمن
سر ز کف دادی که تا مانَد سر دینت سلامت

ای که فرمودی نباید رفت زیر بار ذلت
درس عزت می‌دهد بر هر جوانمردی کلامت

در همان لحظه که از سوز عطش آتش گرفتی
از فراتِ افتخار و آبرو پُر بود جامت...

#پیروی_شیرازی
#از_سنگ_ناله_خیزد

مرد آزاده حسین‌ است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش

عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت
ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش

امتحان کرد ز اصحاب، در آخر شبِ عمر
تا به جز مردم آزاده نماند، به صفش

درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگ
دیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش

برفشاندی به سوی چرخ که این هدیهٔ ماست
گشت از خون سر آن لحظه که لبریز کفش

سوخت کاخ ستمِ پور معاویه به شام
آتشین خطبهٔ زینب که ز دل بود تفش...

«خوشدل» این منزلتی نیست که هرکس باید
که جهان ناقد و ماییم چو دُرّ و خزفش

#خوشدل_تهرانی

زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمهٔ دوست دوست...

بندهٔ یزدان‌شناس، موت و حیاتش یکی‌ست
زآن‌که به نور خداش پرورشِ طبع و خوست...

گوش دل مؤمن است سامع صوت خدا
گر چه ز آواز خلق، ملک پر از های و هوست...

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟
قصهٔ ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست اوست که همچون حسین
زردی رخسار او سرخ ز خون گلوست...

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش
منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان
هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد، نکوست

تا بتوانی «فؤاد» در غم او گریه کن
بر تو از این آبِ رو نزد خدا آبروست

#فؤاد_کرمانی

#خون_تو_پایان_نداشت