شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۵۷۹ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت» ثبت شده است

مهر تو در این سفر مرا توشه بس است
وز خرمن احساس تو یک خوشه بس است
از بـیـن تـمـام آرزوهـا مـا را
یک بوسه بر آن ضریح شش‌گوشه بس است

#محمدجواد_غفورزاده

«چه کربلاست! که عالم به هوش می آید
هنوز نالهٔ زینب به گوش می آید»

چه موقفی‌ست؟ که برتر ز کعبه می‌دانند
ملائکند، که اذن دخول می‌خوانند

چه کعبه‌ای‌ست؟ که حاجی شکسته است این‌جا
به سوی قبله‌اش احرام بسته‌ است این‌جا

چه عرصه‌ای‌ست؟ که دل، تَرک خواب می‌گوید
هنوز، تشنه لبی آب آب می‌گوید...

چه چشمه‌ای‌ست؟ که خون، جای اشک می‌جوشد
هنوز، اشک ز چشمان مشک می‌جوشد..

چه محشری‌ست؟ که هر دل، ز سینه آواره‌ست
هنوز، مادر اصغر کنار گهواره‌ست

چه منزلی‌ست؟ که هر گوشه بیت‌الاحزان است
هنوز، موی همه نخل‌ها پریشان است

چه مَضجَعی‌ست؟ که آید مَلَک به سوی زمین
هنوز، ناطق قرآن فتاده روی زمین


تو گویی اشک، ز چشمان ماه می‌آید
صدای مادری از قتلگاه می‌آید

ز خاک، لاله و از سینه ناله می‌آید
هنوز، خون ز دو پای سه‌ساله می‌آید

چه ساعتی‌ست؟ فلق با سپیده می‌گوید
چرا اذان، سرِ از تن بریده می‌گوید؟

سری به نیزه به خواهر نظاره‌ای دارد
به طفلِ مانده به صحرا اشاره‌ای دارد

#علی_انسانی

من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مُشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذَرّ ذره‌ای از خاک پای حضرتش را
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازهٔ ساعات، ساعت‌ها نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب؟ کاش مدّاحش بمیرد!
من ز آه آتشینش، پای تا سر در گرفتم...

ناگه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان
سر به راه دوست دادم، زندگی از سر گرفتم...

#مرشد_چلویی
#دیوان_سوخته

گر بر ستم قرون برآشفت حسین
بیداری ما خواست، به خون خفت حسین
آن‌جا که زبان محرم اسرار نبود
با لهجهٔ خون سرّ مگو گفت حسین

#سیدحسن_حسینی

آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند
آن‌روز که جای مجتبی خالی بود
در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند

#سیدرضا_مؤید

ای وای عطش چه کرد آنجا با تو
همسایه مگر نبود دریا با تو
ای کاش به زیر تیغ خورشید، آن ظهر
بودیم شریک تشنگی‌ها با تو

#حمیدرضا_شکارسری

ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رسایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم، شام غریبانِ عزایت

عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از حادثهٔ کرب‌و‌بلایت

همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن‌روز
که درخشید خدا در همهٔ آینه‌هایت

کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو اباالفضل
می‌فشاندیم سبک‌تر ز کفی آب به پایت...

#محمدرضا_محمدی_نیکو
#کرامت_سرخ

تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
ای خون تو جاری به رگ سرخ حیات!
اسلام، قوام از قیام تو گرفت

#علی_اصغر_صائم_کاشانی

دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد

دلی که طعم محبت چشیده می‌داند
«بلا» چه رابطه‌ای تنگ با «وَلا» دارد

دلی که طور تجلّی شده‌ست سینهٔ او
چه التفات به جام جهان‌نما دارد

کسی که خاک سر کوی اوست منزل او
چه اعتنا به طلا و به کیمیا دارد

به عجز و زاری و خواری سخن نیالاید
کسی که درک درستی ز کربلا دارد

حسین گفت که ذلت‌پذیر نیست ولی
هنوز شاعر از این گفته‌ها اِبا دارد

حدیث واقعه را از شهید عشق بپرس
که جاودانه حضوری به نینوا دارد

به نیزه‌ها نظر انداخت هر که، با خود گفت:
خدا چه آینه‌هایی خدانما دارد

بیا که از بدن پاره‌ پاره‌اش پیداست
که شوق دیدن یاران جدا جدا دارد

به ناامیدی از این در نرفته است کسی
عزیز فاطمه دستی گره‌گشا دارد

به جز خرابه‌نشین خمار چشم شما
خبر ز حال خراباتیان کجا دارد

جمیل دیدن سیر جلالی است گواه
که از کمال تو زینب چه بهره‌ها دارد

همیشه شمع مزار شماست «پروانه»
که هر چه شعله به دل دارد از شما دارد

#محمدعلی_مجاهدی
#گلنفسی‌ها

پیکار علیه ظالمان پیشهٔ‌ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
هرگز ندهیم تن به ذلّت، هرگز
در خون زلال کربلا ریشهٔ ماست

#محمدرضا_سهرابی_نژاد