شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۴۲ مطلب با موضوع «سایر موضوعات :: شهدا» ثبت شده است

خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هر کسی بالا کند با نیت دیدار سر

هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کرد
چون تو که هر بار دل می‌دادی و این بار سر

عشق! آری عشق وقتی سر بگیرد، می‌رود
بر سر دروازه‌ها سر، بر سر بازار سر

ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست
تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر

کاشف‌الاسرار می‌خواهد گره‌گیسوی عشق
خوش به هم پیچیده است این رشتۀ بسیار سر

لیلةالقدر است این افتاده در گودال، ماه
مطلع‌الفجر است این برکرده از نیزار سر

در مسیر وصل سر از پا اگر نشناختی
می‌کند پندار پا تا می‌کند رفتار سر

حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست از گل می‌بُرد عطار سر

شمع بی‌سر زنده می‌ماند که من باور کنم
روی دوش مرد گاهی می‌شود سربار، سر

جای دارد صبح بگذارند نام شام را
چون که دیگر می‌شود خورشیدِ شامِ تار، سر

چون طلب کرده‌ست از اهل وفا دلدار دل
در طبق با عشق اهدا می‌کند سردار سر

دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر

العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت
یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر

زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
مرگ یعنی والسلام از سجده‌ات بردار سر

آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را
نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر

#محمد_زارعی

قرائت شده در #دیدار_شاعران با #رهبر_انقلاب

تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر می‌دهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر می‌دهیم

لاله را بگذار و بگذر، لایق عشق تو نیست
ما به پای عاشقی، سرو و صنوبر می‌دهیم

گر چه دریا، تا بخواهی، بی‌وفایی کرده است
ما به دست دوستی، دست برادر می‌دهیم

هیچ‌کس در خاطر ما، نازنین‌تر از تو نیست
آری، این پروانه را هم، سوی تو پر می‌دهیم

سر اگر افتاده، ذکر تو نمی‌افتد ز لب
بی‌گلو هم، نام زیبای تو را سر می‌دهیم


#کریم_رجب_زاده

#خون_تو_پایان_نداشت

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!...

تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوۀ دوست
تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است‏

تشنه‌لب، جان به لب آب سپردن سهل است
تشنۀ وصل کند یاد ز کوثر عجب است‏

تنِ بى‌سر عجبى نیست گر افتد روى خاک
سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است‏

#عبدالجواد_جودى
#خون_تو_پایان_نداشت

تقدیم به #شهید_عباس_بابایی

پرنده کوچ نکرده‌ست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است

همین پرندهٔ سنگی که شکل غربت توست
همین پرنده که بی پر زدن پریشان است

دگر نمی‌پرد از درد این هواپیما
که در محاصرهٔ اوج راه‌بندان است

خوشا به خلوت گنجشک‌ها که می‌دانند
چقدر پر زدن از شانهٔ تو آسان است

فرا نمی‌پرد از ارتفاع گندم‌زار
پرنده‌ای که شب و روز در پی نان است

خوشا به حال هر آن‌کس که مثل تو پر زد
برای هر که پری داشت، شهر زندان است

و آسمان وصیت‌نامهٔ تو بود آری
شناسنامهٔ تو برگ برگ قرآن است

عقاب شهر به این راحتی نمی‌میرد
که آشیانهٔ او آسمان ایران است

نگاه کن تندیست درست مثل خودت
هنوز هم که هنوز است مرد میدان است

#مهدی_مردانی
#پایین_پای_ابیات

به سیل اشک می‌شوییم راه کارون‌ها را
هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را

امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است
امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را

به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی
دریغا دیر فهمیدیم آن خط و نشان‌ها را

به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم
غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را

اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را؟

خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند
ندانستیم با تابوت می‌آرند آن‌ها را

به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را

#میلاد_عرفان_پور

بی‌مرگ سواران شب حادثه‌هایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید

مرداب کجا فرصت پیدا شدنش هست
آنگاه که چون موج از این بحر برآیید

چون صخره صبورید، شبِ شیطنت باد
رنجوری‌تان نیست از این فکر رهایید

در سینه‌تان زَهرۀ صد موج نهفته‌ست
حالی که سبک‌بارتر از ابر شمایید

شب تا برسد، یاد شما می‌رسد از راه
در یاد شماییم که آیینۀ مایید

آن روز نبودیم که این قافله می‌رفت
با ما که نبودیم بگویید کجایید

ماندیم و نراندیم و نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید

#سلمان_هراتی
#گزیده_شعر_جنگ_و_دفاع_مقدس

پرستو! حرف من ناگفته مانده‌ست
دلم با خاطری آشفته مانده‌ست
شفاعت کن مرا، وقتی رسیدی
بگو این‌جا گلی نشکفته مانده‌ست

#سیدحبیب_نظاری

ای کاش سحر آینۀ جانم بود
جان عرصۀ ترکتاز جانانم بود
دل، تنگ شد از نفاق دیرین،‌ ای کاش
یک ذره صداقت شهیدانم بود

#سیدحسن_حسینی

مردان غیور قصّه‌ها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
دیروز به خاطر خدا می‌رفتید
امروز به خاطر خدا برگردید

#اصغر_عظیمی_مهر

مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
برایم خاطراتی زخم خورده
بگو از کوچ یاران، تا ببارم

#سیدحبیب_نظاری