آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
این خاک که از ترنّم لاله پُر است
دفترچۀ خاطرات فریاد شماست
#وحید_امیری
- ۰ نظر
- ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۸
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
این خاک که از ترنّم لاله پُر است
دفترچۀ خاطرات فریاد شماست
#وحید_امیری
جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین هشت آسمان ...
اینجا پرندههای زیادی رها شدند
باید خطاب کرد به این دشت آسمان
دشتی که در قدم قدم خاک روشنش
دنبال رد پای خدا گشت آسمان
در پیشواز آن همه پرواز بارها
تا این دیار آمد و برگشت آسمان
ای دشت بر غروب تو سوگند لحظهای
از خون کشتگان تو نگذشت آسمان
#سیدمحمدجواد_شرافت
میروم مادر که اینک کربلا میخوانَدَم
از دیار دور یار آشنا میخوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع
زان که آن جانانه بی چون و چرا میخواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا میخواندم
بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران میرسد
در طریق عاشقی روح خدا میخواندم
میروم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون
جاودان تاریخ ساز کربلا میخواندم
ذوالجناح رزم را گاه سحر زین میکنم
میروم آنجا که نای نینوا میخواندم
یا علی گویان سرود لا تخف سر میدهم
کز نجف آنک علی مرتضی میخواندم
هیمۀ سردم که کانون شرر میجویدم
آیۀ دردم که قانون شفا میخواندم
مطلع شعر بهارانم که در گوش چمن
هر سحر باد صبا تا انتها میخواندم
قصۀ خونین عشقم من که نسل عاشقان
بعد از این در برگ برگ لالهها میخواندم
#سیدحسن_حسینی
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز
#هادی_فردوسی
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجده ای خوشایند است
چه دیده است در آن سوی پردهٔ هستی
کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است
به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن
شناسنامهٔ سرباز نقش سربند است
زبان مشترک نسلهای ما عشق است
ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است
ز جاهلان سخن ناشناس بیمقدار
بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!
مدافعان حرم پای جانفشانیشان
بدان که چیزی اگر خوردهاند، سوگند است
خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند
که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمندهست
#محمد_رسولی
🎙قرائت شده در #دیدار_شاعران با #رهبر_انقلاب
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
#علیرضا_قزوه
گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید
گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید
گفتم: به چه ره بایدمان رفتن؟ گفت:
آن راه که میروند یاران شهید
#سیدحسن_حسینی
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم کبوتر بیاوری
ردِّ هزار چلچله را پر کشیدهای
تا از شب طلائیه سر در بیاوری
کنج کدام خاطره جا مانده غربتت
رفتی نشانی از غم مادر بیاوری
این قطعه خاک، بوی ملائک گرفته است
ای کاش هدیه، تربت سنگر بیاوری
میشد که در مسیر رهایی شکوفه داد
بوی بهشت از دل معبر بیاوری
از پشت خاکریز، نه از پشت میزها
شمعی به یاد غربت حیدر بیاوری
زخمیترین نشانۀ پرواز در تو بود
رفتی که تا دو بال سبکتر بیاوری
#حسین_عبدی
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
به غمگساری یاران چو شمع میسوزم
برای اشک دمادم بهانه میسازم
پَر نسیم به خوناب اشک میشویم
پیامی از دل خونین روانه میسازم
نمیکنم دل از این عرصۀ شقایقفام
کنار لالهرخان آشیانه میسازم
در آستان به خون خفتگان وادی عشق
برون ز عالم اسباب، خانه میسازم
چو شمع بر سر هر کشته میگذارم جان
ز یک شراره هزاران زبانه میسازم
ز پارههای دل من شلمچه رنگین است
سخن چو بلبل از آن عاشقانه میسازم
چنین سر و دل و جان را به خاک میفکنم
برای قبر تو چندین نشانه میسازم
کشم به لجۀ شوریدگی بساط «امین»
کنون که رخت سفر زین کرانه میسازم
#امام_خامنهای