شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

باید که تن از راحت ایام گرفتن
دل را، ز صنم‌خانۀ اوهام گرفتن

ناکام شد آن‌کس که به یک عمر ندانست
از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن

از تیر و کمان اجلت نیست رهایی
هر گور نشانی‌ست ز بهرام گرفتن...

تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟
تا چند سراغ هوس خام گرفتن؟

ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست
آرام دل از یارِ دلارام گرفتن

فرمود که باید دل از این دام گرفتن
عبرت ز دغل‌کاری ایام گرفتن

فرمود بترسید که رایج شود این‌بار
مروان شدن و مردِ خدا نام گرفتن

از مثل یزید آیۀ تطهیر شنیدن
از آل‌امیه خطِ اسلام گرفتن

از خدعۀ دشمن بهراسید، روا نیست
پیغام به او دادن و پیغام گرفتن

باید به شب میکدۀ شوق، رسیدن
از جام شهادت میِ گُلفام گرفتن

قربانی جان را به منا بدرقه گفتن
این‌‌گونه ز تن جامۀ احرام گرفتن

یا همره سردار حسین همدانی
امضای بهشت از سفرِ شام گرفتن

یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس
با سوختنِ جان و تن آرام گرفتن

پروانه علی‌اکبرِ مولاست که آموخت
با شمع سحر بالِ سرانجام گرفتن

اظهار عطش کرد پسر تا بتواند
از کوثر لب‌های پدر کام گرفتن

فرمود مخواه آب که دیگر شده نزدیک
از دست رسول دو سرا جام گرفتن

خیزید و به صیاد بگویید روا نیست
مرغانِ حرم را به چنین دام گرفتن

می‌خواست پدر فدیه و قربانی حج را
با جان جوانان خود انجام گرفتن

این وعدۀ وصل است که هر آینه باید
با وصلت این فاصله فرجام گرفتن

برخیز بسیجی صف اعزام شلوغ است
سخت است کمی برگۀ اعزام گرفتن


#جواد_محمدزمانی

#شهادت‌نامه

همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم

فرصتی هست که ما را شده توفیق، رفیق
نگر این دیدهٔ خودبین به خدا بگشاییم

وقت آن است که بر روی خود از روی خلوص
دری از رحمت حق را به دعا بگشاییم

شسته با خون جگر، گردِ گناه از رخ دل
روی آیینه به یین صفا بگشاییم

پای‌بند هوس و غفلت و شهوت تا چند
خیز کز پای خود این سلسله را بگشاییم

ماه تسبیح بُوَد بلکه به سر پنجهٔ ذکر
در بر نفس دگر مشت ریا بگشاییم

دیده یادآور داغ است بیا از دل خود
عقده با یاد امام و شهدا بگشاییم...

#محمد_موحدیان

امام سجاد (علیه‌السلام):
مَنْ قَنِعَ بِمَا قَسَمَ اللهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس‏
هر کس به رزقی که خدا برای او مقدر کرده، اکتفا کند از ثروتمندترین مردم است.
تحف العقول، ص۲۸۲

بی‌آن که چو موج، در تلاطم باشی
با صبر و رضا، غرق تبسم باشی
سرمایۀ نقدی‌ست قناعت، ای دوست
بشتاب غنی‌ترین مردم باشی

#علی_‌اصغر_دلیلی_‌صالح

امام سجاد (علیه‌السلام):
إِنَّهُ لَیُعْجِبُنِی الرَّجُلُ أَنْ یُدْرِکَهُ حِلْمُهُ عِنْدَ غَضَبِهِ
هر آینه برای من خشنود کننده است که مردی هنگام خشم، بردباری نماید.
الکافی، ج۲، ص۱۱۲

تا کی به خروش و خشم، کاری کردن؟
مانند سپند بی‌قراری کردن؟
تصویر قشنگی‌ست در آیینۀ دین
در لحظۀ خشم، بردباری کردن

#علی_‌اصغر_دلیلی‌_صالح

امام کاظم(علیه‌السلام):
لِکُل شَیْ‏ءٍ دَلِیلٌ وَ دَلِیلُ الْعَاقِلِ اَلتَّفَکُّرُ وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ اَلصَّمْتُ
هر چیز نشانه‌ای دارد و نشانۀ خردمند،‌ اندیشه است و نشانۀ اندیشه، سکوت است.
تحف العقول، ص۴۰۶

تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشه‌‌وری نشانۀ ایمان است
هر چیز اگر نشانه‌هایی دارد
خاموشی از آیین خردمندان است

#خدابخش_صفادل

امام کاظم (علیه‌السلام):
اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ
انتظار فرج، بخشی از فرج است.
الغیبة للطوسی، ص۴۵۹

آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
در سایۀ انتظار، با صبر مدام
بارانِ گشایش تو آغاز شود

#خدابخش_صفادل

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را
 
غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را
 
دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
 
چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان
چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...
 
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟
 
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
 
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
 
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
 
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر می‌کند سر و جان را
 
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسه‌های عیان را
 
سلام ما به خلیلی و صابری و علی‌دوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
 
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
 
درود بر تقوی، شاطری و فاطمی‌اطهر
که خوانده‌اند «أ وَفَیتُ» به‌لب امام زمان را
 
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بی‌قرار تاب و توان را
 
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
 
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا می‌کند کران به کران را
 
و «أی منقلبٍ» می‌رسد به گوش دوباره
دمی نمی‌برم از یاد شمرهای زمان را...

#یوسف_رحیمی


اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
می‌برد از دل غبار جرم و عصیان، اعتکاف
می‌دهد پیوند، جانت را به ایمان، اعتکاف

جستجو کن گوهر گنجینهٔ اخلاص را
تا بیابی در حضور دوست، لطف خاص را

جرعه‌ای تسلیم از پیمانهٔ ایمان بنوش
چند روزی از پی کسب رضای حق بکوش
فارغ از تزویرِ نفسِ خودپسند خودفروش
چون گلاب از شعلهٔ شوق عبادت‌ها بجوش

معتکف شو در سرای دوست تا مهمان شوی
بندهٔ حق باش تا آسوده از شیطان شوی

هم‌صدا شو با مَلَک تا نغمه‌پردازت کنند
با خدا دم‌ساز شو تا از خودی بازت کنند
بال و پر بگشا که تا مرهون پروازت کنند
تا کلیم‌آسا مقیم کوی اعجازت کنند

چند روزی پا به دامان پیچ در میعاد دوست
معتکف شو در حریم بندگی با یاد دوست

بی‌عبادت مشعل ایمان ندارد روشنی
سر بِنِه بر خاک و از سر کن برون، ما و منی
تا برآیی از حصار فتنهٔ اهریمنی
تا بشویی از دل آیینه رنگ دشمنی

معتکف شو در طریق بندگی فرزانه شو
خانه را بگذار و خاک کوی صاحبْ‌خانه شو...

#جعفر_رسول_زاده

ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه می‌کرد؟

می‌گفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب
می‌گفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد

دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد

یک روز اگر از من و عشق تو بپرسند
پیغمبرتان کیست، بگو درد، بگو درد

ای سرخ‌تر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوی، درختان همه زردند، همه زرد

ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجره‌ات داغ مرا تازه نمی‌کرد

#علیرضا_قزوه

امام_جواد (علیه‌السلام):
عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی غِناهُ عَنِ النَّاسِ
سرافرازی مؤمن، در بی‌نیازی از مردم است.
أعلام الدین، ص۳۰۹؛ بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۱۰

با خلق اگر چه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
برخیز و دل از عطای مردم بردار
حالا که تو را چشم حقیقت‌بین است

#محمدابراهیم_لکزیان