شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

امیّد کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنۀ دیوار دیدن است

در دور ما، ز خسّت ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است

در کوی دوست خاک‌نشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون تپیدن است...

#کلیم_کاشانی

امام هادی(علیه‌السلام):
اُلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّیَادَةَ مِنْهَا بِالشُّکْرِ عَلَیْهَا
برای نعمت‌ها، همسایۀ خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید.
نزهة الناظر، ص۱۴۳


از لطف نسیم، گل شود گلگون‌تر
زیباتر و دلرباتر و موزون‌تر
پاکیزه‌دلان همیشه نعمت‌ها را
با شکر و سپاس می‌کنند افزون‌تر

#محمدجواد_غفورزاده

خدایا دلی ده حقیقت‌شناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس

مرا جز تو کس، یاور و یار نیست
چه گویم که یارای گفتار نیست

ز فیض تو آید دلم در خروش
که نی از دم نایی آید به جوش

دلم رشحه‌ی بحر انعام توست
چو ماهی، زبان زنده از نام توست

ندارد فروغی ز خود مشتِ گل
مگر پرتو فیضت افتد به دل

وجود تو نگشاید از دست جود
عدم‌پیکران را چه یارای بود؟

در این تیره کاخی که ظلمت سراست
نفس راه لب را چه داند کجاست؟

ازل تا ابد، مدّ احسان توست
به خوان کرم، دل نمکدان توست

زبان است دستان‌زنِ باغ تو
دلم طور و شمعش بود داغ تو

حدیث من و ما نمی‌شایدم
به این خیرگی خنده می‌آیدم

ندانسته‌ام کیستم، چیستم
تویی عین هستی و من نیستم

فنا را کجا لاف دعوی رسد؟
مگر دست دعوی به معنی رسد

«حزین»، از میِ بیخودی جام کش
زبان مست دعوی‌ست، در کام کش

اگر محو کثرت وَ گر وحدتی
به هر صورت، آیینه‌ی حیرتی

قلم بر فسون‌های نیرنگ زن
زند راهت آیینه بر سنگ زن

چو از خویش و بیگانه تنها شوی
قبول خداوند یکتا شوی


خدایا به جاه خداوندی‌ات
که بخشی مقام رضامندی‌ات

طمع نیست از کشت بی‌حاصلم
به خشنودی‌ات کار دارد دلم

بسی شرمسارم ز نفس فضول
ز طاعت مکدّر، ز عصیان ملول

که نیک و بدم هر دو نبوَد روا
چو عصیان بود طاعتم ناسزا

ندارم به جز عفو چیزی به کف
شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف

به درگاهت آورده‌ام عجز خویش
سر از شرمِ بی‌برگی افکنده پیش

نگیری چه‌سان دست افتاده‌ای
که خود از کرم هستی‌اش داده‌ای؟

به یک عمر در نعمتت زیستم
گدای درت نیستم، کیستم؟

اگر هست بنما درِ دیگرم
وگر نه به حرمان مران زین درم

در افتادگی از که خواهم مدد؟
مدد از که افتادگان را رسد؟

خروشان خراشم جگر در قفس
کسی نیست غیر از تو فریادرس

به هر حاجتم از تو امّیدوار
که هم فیض‌بخشی، هم آمرزگار

#حزین_لاهیجی

من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

#عطار_نیشابوری

ز هرچه غیر یار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله

دمی کآن بگذرد بی یاد رویش
از آن دم بی‌شمار استغفرالله

سرآمد عمر و یک ساعت ز غفلت
نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانی رفت، پیری هم سرآمد
نکردم هیچ کار، استغفرالله

نکردم یک سجودی در همه عمر
که آید آن به‌کار استغفرالله

خطا بود آنچه گفتم وآنچه کردم
از آن‌ها اَلفرار، استغفرالله

ز کردار بدم صد بار توبه
ز گفتارم، هزار استغفرالله

شدم دور از دیار یار اى «فیض»
منِ مهجورِ زار استغفرالله

#فیض_کاشانی

امام رضا (علیه‌السلام):
...أَنَّ ذِکْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ
...همانا یاد مرگ برترین عبادت است.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السّلام، ص۳۳۹

تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
در زمرۀ بهترین عبادات بُوَد
با هر نفسی به یاد مرگ افتادن

#حسین_ابراهیمی

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

پلکی زده‌ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده‌ام نامه‌رسان آمده رفته

امسال نبرده‌ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه‌خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
بسیار به عمرم رمضان آمده رفته...

#محمدمهدی_سیار

گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
تصمیم به هر کار گرفتی کردی
بر ترکِ گناه نیز تصمیم بگیر

#سیدرضا_مؤید

ای که عمری‌ست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهی‌ست

لیک آن‌گونه ره که قافله‌اش
ساعتی اشکی و دمی آهی‌ست

منزلش آرزویی و شوقی‌ست
جرَسش ناله‌ی شبانگاهی‌ست

ای که هر درگهیْت سجده‌گه ا‌ست
در دل پاک نیز، درگاهی‌ست

از پی کاروان آز مرو
که درین ره، به هر قدم چاهی‌ست

سال‌ها رفتی و ندانستی
کآنکه راهت نُمود، گمراهی‌ست

قصه‌ی تلخی‌اش دراز مکن
زندگی، روزگار کوتاهی‌ست

بد و نیک من و تو می‌سنجند
گر که کوهی و گر پر کاهی‌ست

عمر، دهقان شد و قضا غربال
نرخ ما، نرخ گندم و کاهی‌ست

تو عَسَس باش و دزد خود بشناس
که جهان، هر طرف کمین‌گاهی‌ست...

چه عجب، گر که سود خود خواهد
همچو ما، نفْس نیز خودخواهی‌ست

به رهش هیچ شحنه راه نیافت
دزد ایام، دزد آگاهی‌ست

با شب و روز، عمر می‌گذرد
چه تفاوت که سال یا ماهی‌ست

به مراد کسی زمانه نگشت
گاه رِفقی و گاه اکراهی‌ست

#پروین_اعتصامی

رسید جمعه‌ی آخر سلام قدس شریف
سلام قبله‌ی صبر و قیام، قدس شریف

سلام بر دل پرخون مسجدالاقصا
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...»

سلام ما به تو و دست‌های بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده

اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی

اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت می زند خنجر

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس

بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبله‌ی نخستین است

بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دوره کودک‌کُشی سرآمده است

قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به‌غیر شکست

دگر به محکمه‌های جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقی‌ست

دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد

زمان فتنه‌ی شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم

به رغم توطئه‌ی نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم

مباد آنکه رفیقان نیمه راه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم

ببین که در غم تو لحظه‌ای نیاسودیم
هنوز چشم‌به‌راهان صبح موعودیم

نبرده‌ایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس


مجاهدان سبیل خدا سلام سلام
سلام ای همه‌ی پابرهنه‌های امام

میان موج خطر مانده با دلی آرام
به شیخ عیسی قاسم سلام باد سلام

نبود و نیست حریف قیام، زندان‌ها
اسیر بند نمانند شیخ سلمان‌ها

به شور عاشورا، نیجریه پاینده‌ست
به آل نفت بگو، باقر النمر زنده‌ست

سلام بر دل دریایی اویس قرن
به سرو زخمی همواره ایستاده، یمن

سلام ما به وفای مدافعان حرم
که در شگفت شد از ماجرایشان عالم

به رهروان وفادار راه قدس سلام
به دست غیرت امت، «سپاه قدس» سلام

سلام باد به اسطوره مرد ایرانی
شهید زنده ما قاسم سلیمانی

سلام ما به شهیدان، ستارگان زمین
سلام ما به عماد و جهاد و بدرالدین

نرفته‌ایم به پستو، خدای ماست گواه
که مانده‌ایم کماکان کنار نصرالله


در این نبرد چه جای تعلل و تاخیر
که گفته رهبرمان من کشیده‌ام شمشیر

در این نبرد که واجب شده‌ست بر همه کس
به حکم «لا تطع الکافرین»، جهاد کبیر

من و تو در ره دریا بیا که رود شویم
که می‌روند به مرداب، جوی‌های حقیر

بایست! قوت زانوی دیگران مطلب!
به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب!

به ضربه سم اسبان به روز جنگ قسم
به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم

که جز سپیده شمشیر، صبح ایمن نیست
چراغ‌های توهم همیشه روشن نیست

کجا به بره، دمی گرگ‌ها امان بدهند؟
که دیده راهزنان، گل به کاروان بدهند؟

نه، گرگ اهل وفا نیست، امتحان کافی‌ست
به این درنده چه خوش کرده ای گمان، کافی‌ست

بیا امید به تدبیر خویشتن بندیم
امید خام به لبخند دشمنان کافی‌ست

چه دلخوشید به برجام دوم و سوم
که این تجارت کم سود و پرزیان کافی‌ست

همین قَدَر که چشیدیم از خیانتشان
برای تجربه‌ی هفت نسلمان کافیست


شهید عشق شو از این تفنگ‌ها مهراس
سوار می‌رسد، از طبل جنگ‌ها مهراس

جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش
یمن، اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش

در این دو روز شبانی؛ اسیر خواب نشو
ذلیل وعده‌ی بی‌معنی سراب نشو

شعر مشترک از:
#علی_محمد_مؤدب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفان_پور