هیچ موجى از شکست شوق من آگاه نیست
در کنار ساحلم امّا به دریا راه نیست
تا مپندارند با مرگم تو مىمیرى بگو
اینکه میبینید فعل است و ظهور، الله نیست
در مسیر لا و الا خون عاشق مىدود
در دل معشوق مطلق راه هست و راه نیست
کاروان تشنه اشکت را نشانم داده است
منزل من چشمهاى توست، پلک چاه نیست
روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاک
در مقام جلوهٔ خورشید جاى ماه نیست
مىبرى من را و پا را مىکشم روى زمین
در رکاب شوق حرف از قامت کوتاه نیست
صوت داود است جارى از فضاى سینهام
در مسیرش استخوانى گاه هست و گاه نیست
مىزنیدم ضربه امّا من نمىریزم فرو
کوه را هیچ التفاتى بر هجوم کاه نیست
#رضا_جعفری
#صبح_شبنم
- ۰ نظر
- ۲۱ آذر ۹۵ ، ۰۰:۱۵