شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۶۲۵ مطلب با موضوع «قالب :: غزل» ثبت شده است

ای گردش چشمان تو سرچشمه‌ی هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

خورشید که سرچشمه‌ی زیبایی و نور است
از میکده‌ی چشم تو آموخته مستی

تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به‌دستی

از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینه‌ی توحید پرستی

وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را
تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی

تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی

ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند
در دیده‌ی خود خار غمی را که شکستی

یک گوشه‌ی چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمه‌ی هستی

#محمدجواد_غفورزاده

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد

هجوم جهل و خرافه ، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دوره‌ سیاهت داد

خدا، خدا و خدا ، آن خدای بی ‌مانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد

همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینه خالی از اشتباهت داد

توان و توشه به پایان رسیده بود ، ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد

بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد

خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد

چقدر واقعه‌ آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد

خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور با نگاهت داد

قسم به روز ، که خورشید شمع خانه توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد

خدا که اشک تو را جلوه گهر بخشید
خدا که شعله روشن به جای آهت داد

خدا که جان تو را از الهه ‌ها پیراست
خدا که غلغله قوم لا اله ‌ات داد

یتیم آمده ‌ام ، مانده ‌ام ، پناهم ده
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد...

#مرتضی_امیری_اسفندقه

می‌شود بر شانه‌ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد

هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد

 از شکوه تو زن آوازه‌خوان لکنت گرفت
با نوای ربنای تو نگهبان گریه کرد

تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخم‌هایت را فراوان گریه کرد


بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بی صدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد

#حسین_عباس_پور

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امّید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال ، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد ، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»

#علی_انسانی

مرگ باید سجده باشد، سجده‌ی پیش از قیام
اشهدم را خوانده‌ام ای مرگ زیبا السّلام

من چه دارم؟ یک دل دیوانه و یک جان مست
می‌توانم رفت تا عرش خدا با هرکدام

باید از این پس مرا در یادها پیدا کنند
شاعرم گم کرده دل، گم کرده جان، گم کرده نام

روز و شب با کربلا هم‌داستان بودم ولی
عاقبت در روضه‌ی آخر نیاوردم دوام

زندگی یعنی به روی نیزه لبخند حسین
مرگ یعنی کاروان عاشقان در راه شام

زندگی شعری‌ست محکم با ردیف مرگ من
وای اگر این شعر با ماندن بماند ناتمام

می‌روم اما بمان، ای عشق! با یاران من
سایه‌ی تو بر سرِ سرگشتگی‌ها مستدام

#میلاد_عرفان_پور

این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش، گرفته بود و سر از پا نمی‌شناخت
از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود...

اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

می‌دید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود

زینب هزاربار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود

بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته‌اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

#احمد_علوی
#مرثیه_با_شکوه


با دست بسته است ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست

رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست

#مجید_تال

دل سوزان بود امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو

من به تو دوخته‌ام دیده تو بر من، از نی
یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو

اُسرا با من و رأس شهدا با تو به حق
چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو

روی تو ماه من و ماه تو عباس امّا
ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو

آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من تا دانند
که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو

هر دو نستوه چو کوهیم بَرِ سیل امّا
عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو

#علی_انسانی

چه جانماز پی اعتکاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

علی حقیقت نور است و هیچ جایز نیست
که در مقابل شب انعطاف بر دارد...

دوباره مثل علی زاده می شود ، اما
اگر دو مرتبه کعبه شکاف بر دارد

اگر که حرمت مولا نبود ، ممکن بود
خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد

#علیرضا_دهقانیان

هر نصر من الله به شمشیر علی بود
هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود

در خیبر و بدرش همه یکپارچه گفتند:
پیروزی اسلام به شمشیر علی بود

آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد
پیداست که از نعره تکبیر علی بود

در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست
چون سینه دشمن هدف تیر علی بود

یک قوم در اندیشه تحقیر علی بود
یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود

گفتند و نماندند ولی نام علی ماند
الحق که علی شاهد تکثیر علی بود

حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد
این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود

صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام
تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟

فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد
در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود

پیغمبر ما آینه حسن خدا بود
در آینه هر آینه تصویر علی بود

هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور
با یازده آیینه به تفسیر علی بود

از خاک نجف شاخه انگور بر آمد
این معجزه تاک به اکسیر علی بود

ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا
این دل همه عمر به تسخیر علی بود

#جواد_محمدزمانی