شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۶۲۵ مطلب با موضوع «قالب :: غزل» ثبت شده است

گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست

او که خود فخر خلقت است به حق
مایه افتخار او زهراست

جلوه‌گاه خداست خود، اما
جلوه کردگار او زهراست

ذوالفقارش اگر عدوکُش شد
جوهرِ ذوالفقار او زهراست

در علی می‌توان خدا را دید
زآنکه آیینه‌دار او زهراست

او ندارد به دار دنیا مِهر
تا که دار و ندارِ او زهراست

سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست
گل و باغ و بهار او زهراست

خود میان بهشت می‌بیند
تا به خانه کنار او زهراست

#علی_انسانی
#دل_سنگ_آب_شد

دنیاست چو قطره ای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟

قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک، فردا زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود،
عالم چو الفبا شد و معنا، زهرا

طاها و علی دو بی‌کران دریایند
وآن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر
بر مسند افتخار، یکتا زهرا

در آل کسا محور شخصیّت‌هاست
مابین اَب و بَعل و بنیها، زهرا

او سرّ خدا و لیلةالقدر نبی‌ست
خِیر دو سرا درخت طوبی، زهرا

سر سلسله‌ نسل پیمبر، کوثر
سرچشمه‌ نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی: اُمّ ابیها، زهرا!

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافی است برای شیعه، تنها زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد
آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا

#حبیب_الله_چایچیان

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبه داور بخوانمت
 
دیدم رسول اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دیدم تویی هر آینه، آیینه علی
گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت

دیدم قیامت است درِ خانه شما
گفتم رواست بانوی محشر بخوانمت

گفتم مفصل است سخن، مجملش کنم
جبریل گفت سوره کوثر بخوانمت

ای مادر حسین و حسن! مام زینبین!
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟

#جواد_هاشمی

گل بی‌تو رخصت چمن‌آرا شدن نداشت
گل نه، که غنچه نیز دل وا شدن نداشت
 
بی مهر ماه روی تو هرگز ستاره‌ای
ای زهره‌روی! زَهره زهرا شدن نداشت

خیر کثیر! قدر تو این بس که غیر تو
کس افتخار کوثر طه شدن نداشت

تطهیر بی‌طهارت تو لفظ بود و بس
لفظی که هیچ مایه معنا شدن نداشت

غیر از تو هیچ دختری ای مادر پدر
شایستگی اُمّ أبیها شدن نداشت

نخلی که بود سایه‌نشین سرشک تو
در ریشه هیچ حسرت طوبی شدن نداشت

گمگشته تربت تو اگر چهره می‌نمود
تا حشر کعبه فرصت پیدا شدن نداشت

#جواد_هاشمی

غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته

در فصل غم، فصل خسوف ماه خونین
خورشید هم مثل دلت گویا گرفته!

تا آسمان‌ها می‌رود دل‌مویه‌هایت
کار دل خونت عجب بالا گرفته!

این روزها با دیدن حال تو بانو!
بغضی گلوی اهل یثرب را گرفته

هر روز اشک و آه، حق داری بسوزی
یک کربلا غم در نگاهت جا گرفته!

می‌دانم این جا بارها با دست لرزان
اشک از دو چشمت حضرت زهرا گرفته

تاریخ را می‌گردم ـ‌آری‌ـ تا ببینم
مثل دل تنگت دلی آیا گرفته؟

این‌جا به همراه لب خشک تو مادر!
هر سنگ ریزه ختم «یا سقا» گرفته...

#سیدمحمد_بابامیری

گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
که ماه هاشمیان بود و مهرپرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت‌پشت ستم
یل تو یک‌تنه یک تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود

قرائت شده توسط استاد #علی_انسانی

رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی

رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی

فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی

کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی

چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی...

#محسن_رضوانی

زن رشک حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت

اسمی عظیم بود که چون رازِ سر به مهر
در خانه‌ی علی سَرِ افشای خود نداشت

ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی‌ست
کز حجب، تاب نام دل‌آرای خود نداشت

در پیش روی چار جگرگوشه‌ی بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت

زن؟ نه! همای عرش‌نشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت

در عشق پاره‌های جگر داده بود و لیک
بعد از حسین میل تسلای خود نداشت

عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت

#افشین_علا

پیشکش به حضرت ام البنین(س)
و همه مادران و همسران شهدا

شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلب ها شده روشن در آستانه عید

پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند
بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید

درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده است
شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید

هزار دشت بنفشه... هزار لاله‌ی سرخ
شکفته با نفس گرم دختر خورشید

بهار آمده با عطر پرچم عباس
پر از هوای شقایق شده است سال جدید

بهار با همه گلهای تازه آمده است
به دست بوسی و دیدار مادران شهید

به احترام زنی که شکسته قامت او
شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید

بهار، بوی گل سرخ با خود آورده است…
که یادمان نرود زنده است یاد شهید


#مریم_سقلاطونی

به شیوه غزل، اما سپید می‌آید
صدای جوشش شعری جدید می‌آید

چه آتشی غم عشق تو زیرسر دارد
که باغ شعر تر از آن پدید می‌آید

نَفَس‌نفس به امید تو عمر می‌گذرد
امید می‌رود آری، امید می‌آید

برای درد و دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می‌آید

مُردّدم که تو با عید می‌رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می‌آید؟

کلیدداری کعبه نشانه حق نیست
کسی‌ست حق که در آن بی‌کلید می‌آید

و حاجیان همه یک روز صبح می‌گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می‌آید!

#حسن_بیاتانی