شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۱۹۹ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است

به‌نام او که دل را چاره‌ساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است

چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را
به بسم‌الله، بسمل کن  دلم را

بگیر این دل، دل ناقابلم را
به امّیدی که بگدازی دلم را

بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد

مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم

تمام فصل من شد برگ‌ریزان
بده داد منِ از خود گریزان

الهی سینه‌ای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز

تبسم کن، تبسم کن، الهی!
مرا در عطر خود گم کن، الهی!

من از کوه و درختی کم نبودم
شبی با من تکلم کن، الهی!

همه حیران، چون موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!

تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم
ببخشامان که لب‌ریز از گناهیم

الهی سربه‌زیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم

اسیرانی سراسر دل‌پریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم

الهی اَلاَمان از نَفْس بد کیش
اسیر تو گریزان است از خویش

دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری
امان از این پریشان‌روزگاری

نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

دلا برخیز، از این بیهوده برخیز
به چشمانم چراغ گریه آویز

از آن ترسم که در روز قیامت
نیاید دل به‌کار سوختن نیز

الهی ما نیازیم و تو نازی
غم ما را تو تنها چاره‌سازی

الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن

دعا کن یک سحر در خود برویم
بگویم آن چه را باید بگویم

دلم را شعلۀ آه سحر کن
مرا در یک دوبیتی مختصر کن

«الهی درد عشقم بیش‌تر کن
دل ریشم از این غم، ریش‌تر کن

از این غم گر دمی فارغ نشینم
به جانم صدهزاران نیشتر کن»

#علیرضا_قزوه
#سوره_انگور

امام صادق (علیه‌السلام):
شَفَاعَتُنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِصَلَاتِهِ‏
شفاعت ما به کسی که نماز را سبک شمارد، نمی‌رسد.
فلاح السائل، ص۱۲۷


با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بی‌جوششِ جان، به کوی جانان نرسد
آن کس که نماز را سبک بشمارد
هرگز به شفاعت امامان نرسد

#علی_اصغر_دلیلی_صالح

امام رضا (علیه‌السلام):
لَیْسَ لِبَخِیلٍ رَاحَةٌ وَ لَا لِحَسُودٍ لَذَّةٌ
خسیس روی آسایش را نخواهد دید و حسود از لذت‌ها بی‌بهره است.
تحف العقول، ص۴۵۰

بر مالِ کسان دوختنِ چشم، بد است
رزق من و تو، دست خدای احد است
از زندگی آسایش و لذت نبرد
هر کس به دلش شعلۀ بخل و حسد است

#حسین_ابراهیمی

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد
چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده
استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود
عمری‌ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم*

ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب
از کوچۀ بن‌بست دنیا باز می‌گردیم

#محمدمهدی_سیار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «و لقد جئتمونا فرادا کما خلقناکم اول مرة؛ همانا تنها به سوی ما آمدید، آن سان که در آغاز آفریدیمتان.» سوره انعام، آیه۹۴

پیامبراعظم(صلوات‌الله‌علیه):
أُدْعُوا اللهَ وَ أَنْتُمْ مُؤْمِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ غَافِلٍ لَاهٍ
خدا را بخوانید و به اجابت دعاى خود ایمان داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلبِ غافل و بی‌توجه، نمی‌پذیرد.
نزهة الناظر، ص۱۹


هنگام دعا قلب حزین داشته باش
یعنی که دلی خدای‌بین داشته باش
گر با دل آگاه خدا را خواندی
آنجا به اجابتش یقین داشته باش

#محمدجواد_غفورزاده


ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...

خورشید را دلیل وجود، آفتاب بس
باید که این دلیل بُوَد عین مدَّعا

کشتی‌شکسته دست ز جان شوید، از تو نه
آن‌جا که عاجز آمده تدبیر ناخدا

آن‌جا که دست هیچ‌ کسَش نیست دست‌گیر
مسکینِ دل‌شکسته تو را می‌زند صدا...

بار امانتی که نهادی به دوش من
باری بُوَد که پشت فلک می‌کند دوتا...

زآن‌ جا که بارعام درِ بارگاه توست
سهل است گر نصیبۀ خاصان شود بلا

روزی که کِلک دوست بَلا لِلْوَلا نوشت
طی شد حساب کار شهیدان کربلا

ای پرتو عیانِ نهان، در ظهور خویش
یا مَنْ لِفَرطِ نورِه فِی نورِه اخْتِفا...

ای جذبۀ محبت تو محور وجود
بی‌جود جذبه‌های تو اجزا ز هم جدا

جام محبت تو به صهبای معرفت
بر تشنگان وادی حیرت زند صلا...

یارب تجلی تو به غیب و شهود چیست؟
جز جان و تن نواختن از هدیۀ هُدا...

ملک قدیم از آن تو ای ذات تو غنی
کُرنِش تو را روا و ستایش تو را سزا

یارب به بنده چشم دلی ده خدای‌بین
تا عرش و فرش آینه بیند خدانما

یارب به اشک و آه یتیمان که بار ده
کاین قطره بارد از برِ دریای کبریا

یارب به کشور سخنم «شهریار» کن
ای خسروان به خاک درت کمترین گدا

#سیدمحمدحسین_شهریار 
#دیوان_شهریار

خلقت پر از هوای خوش استجابت است
دست خدا همیشه به کار اجابت است

خورشید در سکوت خودش گرم گفتگوست
دریا میان موج خودش محو جستجوست

تسبیح می‌کنند صدف‌ها و سنگ‌ها
تسبیح می‌کنند صداها و رنگ‌ها

موسیقیِ بدون کلام ستاره‌ها
دارد به رمز و راز پرستش، اشاره‌ها

گل‌برگ‌ها پر از هیجان شکفتن‌اند
خاموش نیستند، پر از شور گفتن‌اند

ماهی به ذکر نام کسی تازه مانده‌ است
در جاری سلام کسی تازه مانده است

شبنم، سحر به راز و نیاز ایستاده است
بر جانماز گل به نماز ایستاده است

این‌جا شکسته نیست حضور دل کسی
دیوار نیست پیش عبور دل کسی

انسان ولی حضور دلش را شکسته است
با شهر عشق رابطه‌اش را گسسته است

در چرخ‌دنده‌های زمان ـ فرصتی که نیست ـ
او مانده است و حوصلۀ خلوتی که نیست

انسان: اسیر عقربه‌های شتابناک
محروم از مناظر شب‌های تابناک

انسان: اسیر آهن و سیمان و دود و درد
لبخند‌های کاغذی و دست‌های سرد

پشت چراغ قرمز احساس مانده است
در فهم رنگ و بوی گل یاس مانده است

در خویش مانده است به حاجت نمی‌رسد
این نسل بی ‌دعا به اجابت نمی‌رسد

محصور مانده در قفس بی ‌پرندگی
پژمرده است در رگ او نبض زندگی

گم کرده در میان صداها سکوت را
از یاد برده مثل قناعت، قنوت را

چشمان خسته‌اش به تماشا نمی‌رسند
هی پلک می‌زنند و به فردا نمی‌رسند

یا کاشفَ الکُروب! مرا با خودت ببر
تا لحظه‌های خلوت شب، تا خودت ببر

این‌جا گرفته است هوا، یک نفس ببار
بر تنگ‌نای تاب و تب این قفس ببار

وقتش رسیده است که توفانی‌ام کنی
ابری به من ببخشی و بارانی‌ام کنی...

#احمدرضا_قدیریان
#بر_بال_قنوت

مردان غیور قصّه‌ها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
دیروز به خاطر خدا می‌رفتید
امروز به خاطر خدا برگردید

#اصغر_عظیمی_مهر

از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
این است پیام خون یاران شهید:
جنگ است برادران، نشستن نتوان

#سیدحسن_حسینی

مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
برایم خاطراتی زخم خورده
بگو از کوچ یاران، تا ببارم

#سیدحبیب_نظاری