شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#حبیب_الله_چایچیان» ثبت شده است

چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
همتای علی، در دو جهان بی‌همتاست
زهراست محمد و محمد زهراست

#حبیب_الله_چایچیان

دنیاست چو قطره‌ای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟

قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک، فردا زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود،
عالم چو الفبا شد و معنا، زهرا

طاها و علی دو بی‌کران دریایند
وآن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر
بر مسند افتخار، یکتا زهرا

در آل کسا محور شخصیّت‌هاست
مابین اَب و بَعل و بنیها، زهرا

او سرّ خدا و لیلةالقدر نبی‌ست
خِیر دو سرا درخت طوبی، زهرا

سرسلسلۀ‌ نسل پیمبر، کوثر
سرچشمۀ‌ نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی: اُمّ ابیها، زهرا!

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافی‌ست برای شیعه، تنها زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد
آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا

#حبیب_الله_چایچیان

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته؟

از چه خون مى‌گرید این دیوار و در؟ یارب مگر-
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟

خانۀ زهراست اینجا، قتلگاه محسن است
آشیان قهرمان بدر و خیبر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام
اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟...

بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خیمه‌گاه کربلا را آتش از اینجا زدند
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته

گر نمى‌کرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من
مى‌شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته

#حبیب_الله_چایچیان

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده...

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده...

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان‌سوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین من است
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جمله‌ی حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده
 
#حبیب_الله_چایچیان

ناله کن اى دل به عزاى على
گریه کن اى دیده براى على

کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه‌پوش عزاى على

عمر على عمرۀ مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على

دیدۀ زمزم که پر از اشک شد
یاد کند، زمزمه‌‏هاى على

تیغ شهادت سر او را شکافت
کوفه بُوَد، کوه مناى على

عالم امکان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على

منبر و محراب کشد انتظار
تا که زند بوسه به پاى على

ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على

آه که محروم شد امشب دگر
چشم یتیمان ز لقاى على

مانده تهى سفرۀ بیچارگان
منتظر نان و غذاى على

واى امیر دو سرا کشته شد
خانۀ غم گشته، سراى على

پیش حسین و حسن و زینبین
خون چکد از فرق هماى على

خواهی اگر ملک دو عالم «حسان»
از دل و جان باش گداى على

#حبیب_الله_چایچیان
#فصل_شهادت

دنیاست چو قطره ای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟

قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز
هنگامه کند و لیک، فردا زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود،
عالم چو الفبا شد و معنا، زهرا

طاها و علی دو بی‌کران دریایند
وآن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر
بر مسند افتخار، یکتا زهرا

در آل کسا محور شخصیّت‌هاست
مابین اَب و بَعل و بنیها، زهرا

او سرّ خدا و لیلةالقدر نبی‌ست
خِیر دو سرا درخت طوبی، زهرا

سر سلسله‌ نسل پیمبر، کوثر
سرچشمه‌ نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او
فرمود نبی: اُمّ ابیها، زهرا!

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافی است برای شیعه، تنها زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد
آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا

#حبیب_الله_چایچیان

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته؟

از چه خون مى‌گرید این دیوار و در؟ یارب مگر-
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟

خانۀ زهراست اینجا، قتلگاه محسن است
آشیان قهرمان بدر و خیبر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام
اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟

...بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی-
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خیمه‌گاه کربلا را آتش از اینجا زدند
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته

گر نمى‌کرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من
مى‌شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته

#حبیب_الله_چایچیان