شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۰۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#محمدجواد_غفورزاده» ثبت شده است

امام حسین (علیه‌السلام)
اَلْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ نَجَاةٌ مِنَ النَّارِ
گریه از خوف خدا، سبب نجات از آتش است.
مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۴۵؛ جامع الأخبار للشعیری، ص۹۷

هر خسته دلی،‌ که نفس سرکَش دارد
پیداست، که خاطری مشوّش دارد
امروز اگر بگریَد از خوف خدا
فردا سپرِ نجات از آتش دارد
 
#محمدجواد_غفورزاده


قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامه‌ای جدا بنویسم

اگر چه اشک ندامت امان نمی‌دهد اما
خدا کند بتوانم که نامه را بنویسم

به نامۀ عمل خود نگاه کردم و گفتم
که از کجا بنگارم؟ که از کجا بنویسم؟

به کارنامۀ خود، رنگی از ثواب ندیدم
مگر که چند خط از جرم و از خطا بنویسم

دلم گرفته و ابری‌ست، ای خدا کمکم کن
که شرح غربت خود را به آشنا بنویسم

اگر چه خانه‌خراب گناه غفلت خویشم
اثر به جوهر اشکم ببخش، تا بنویسم

کنار جادۀ حیرت، دوباره زمزمه کردم
که نامه را، ننویسم به یار، یا بنویسم؟

ولی به خاطرم آمد که عرض حاجت خود را
به آستان ولی نعمتم، رضا بنویسم

طبیب جان و دل عاشقان! اجازه بفرما
که چند جمله‌ای از درد بی‌دوا بنویسم

شکسته بسته دعا می‌کنم، مگر بتوانم
حدیث آینه را با تو، بی‌ریا بنویسم

وضو به اشک بگیرم، نماز توبه بخوانم
مگر به یاری عشق تو، رَبَّنا بنویسم

همین که قفل دلم را کنار پنجره بستم
هم از طبیب بگویم هم از شفا بنویسم

به شوق هم‌نفس قدسیان شدن، به حضورت
«کلام قدسی روحی لک الفدا بنویسم»

حضور قلب ندارم، ولی عریضۀ خود را
به محضر چه کسی بهتر از شما بنویسم؟

فدای مهر و وفای تو ای غریب خراسان!
وفا نکرده‌ام آخر که از وفا بنویسم

به من که از عرفات فضایل تو، به دورم
اجازه می‌دهی از سعی و از صفا بنویسم؟

در آستان تو، پروا نکرده‌ام ز معاصی
چگونه شمع صفت، اشکِ بی‌صدا بنویسم

ز کم‌سعادتی خود، یک از هزار نگفتم
اگر که نامه به سوی تو، بارها بنویسم

هزار مرتبه جانم فدات! از چه بگویم؟
هزار بار فدایت شوم، چه‌ها بنویسم؟

همیشه در دل توفان، نجات بخش غریقی
چقدر از کرم و لطف ناخدا بنویسم

سه چار روزۀ عمرم گذشت و وقت نکردم
که از شفاعت و لطف تو در «سه جا» بنویسم

به شوق گوشۀ چشمی، به عشق نیم‌نگاهی
به روی بال کبوتر، مگر دعا بنویسم...

#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_خورشید

حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیبایی‌ات از رونق مه کاسته است
من آنچه دل تو خواست، هرگز نشدم
اما تو، همانی که دلم خواسته است

#محمدجواد_غفورزاده


بهار آمد و بر روی گل تبسم کرد
شکوه وا شدن غنچه را تجسم کرد

بهار دید که شمشادها جوانه زدند
شکوفه‌های جوان را نثار مردم کرد

ز سمت مشرق دل‌ها وزید عطر بهشت
بهار مست شد و راه باغ را گم کرد

به سایه‌سار زیارت نشست و با مژه‌اش
غبارروبی صحن امام هشتم کرد

پس از طواف حرم یا محول الأحوال
بهار با نفس عاشقان تفاهم کرد

بهار نیت معراج داشت وقت نماز
به خاک مقدم زوار او تیمم کرد

در آستان رضا «إنّما یرید الله»
کریمه‌ای است که روح‌الأمین ترنم کرد

زلال اشک اگر گل کند به لاله قسم
که با امام رضا می‌شود تکلم کرد
 
سخن به رسم گل‌افشانی بهار بگو
اگر شکست دلت در حریم یار بگو:


«دوباره آمده‌ام تا دوباره در بزنم»
کبوترانه در این آستانه پر بزنم

به ناامیدی از این در نمی‌روم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم

خدا مرا به حقیقت ولی‌شناس کند
که حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم

سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم

خدای را کمی ای زائران درنگ کنید
که خاک پای شما را به چشم تر بزنم

من آشنای همین درگهم، خدا نکند
که رو به غیر بیارم در دگر بزنم

اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز
خوشم که گاه‌گداری به باغ سر بزنم

صفای تربیت باغبان حرامم باد
که در مجاورت گل دم از سفر بزنم

من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم
مگر به اشک شود ترجمان حرف دلم


به یک نگاه تو تطهیر می‌شود دل من
به یک کرشمه نمک‌گیر می‌شود دل من

مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه
شکسته‌بستهٔ تقصیر می‌شود دل من

قسم به صبح جمالت که پشت پنجره‌ات
دخیل نالهٔ شبگیر می‌شود دل من

سرشک حاجت هر کس که می‌چکد بر خاک
کنار پنجره تصویر می‌شود دل من

به چشم آینه‌های حرم که می‌نگرم
هزار مرتبه تکثیر می‌شود دل من

به شوق آن که به پابوس زائرت برسد
به جای اشک سرازیر می‌شود دل من

خدا نکرده اگر از تو رو بگردانم
اسیر بازی تقدیر می‌شود دل من

چگونه قصد زیارت کنم برای وداع
مگر ز دیدن تو سیر می‌شود دل من؟
 
«خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
من و جدایی از این آستان خدا نکند»

#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_خورشید

چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
یک روز به دست تو نگاهش را دوخت
زیبایی چشم آهو از آن روز است

#محمدجواد_غفورزاده

امام صادق (علیه‌السلام):
مَنْ صَلَّى وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَى النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَ تَرَکَ ذَلِکَ مُتَعَمِّداً فَلَا صَلَاةَ لَه
هر کس نماز بخواند و از روی عمد بر #پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) #صلوات نفرستد، نمازش پذیرفته نیست.
تهذیب الأحکام، ج‏۴، ص۱۰۹

بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
رنگ صلوات اگر نگیرد، هرگز
معراج نماز عاشقان کامل نیست

#محمدجواد_غفورزاده

دلا بکوش که آیینه خدات کنند
به خود بیایی و از دیگران جدات کنند

بکش ز سینه‌ات آهی اگر حواله شود
بریز قطرهٔ اشکی اگر برات کنند

اگر خلاف رضای خدا قدم نزنی
به اشک چشم تو البته التفات کنند

تو روزها گره از کار غنچه وا کردی؟
که رهروان وفا نیمه‌شب دعات کنند

کمر به تزکیه نَفْس بسته‌ای که تو را
مقیم خیمه «آتیتُم الزّکاة» کنند

اگر چو «حُر» ز رهِ اشتباه برگردی
تو را در آینهٔ عشق، محو و مات کنند

به سوی کعبهٔ دل‌ها سفر توانی کرد
اگر به حال خود این همرهان رهات کنند

کبوتران مهاجر دم از عطش نزنند
اگر که مشقِ سفرنامهٔ فرات کنند

سفر به محضر محبوب شرط‌ها دارد
«حبیب» باش که دعوت به کربلات کنند

سفینه‌های سعادت اگرچه بسیارند
یکی از آن همه را کشتی نجات کنند

کسی که در ره جانان ز جان گذشت او را
مدار گردش منظومۀ حیات کنند
 
«شفق» اگر نکنی در خلوص کوتاهی
بلندمرتبه چون «قاسم رسا»ت* کنند

#محمدجواد_غفورزاده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* شادروان دکتر قاسم رسا ملک الشعراء آستان قدس رضوی


ای دوست در بهشت، تو را راه داده‌اند
پروانهٔ زیارت دل‌خواه داده‌اند

صدها هزار سوخته‌دل بود، زان میان
در روضهٔ مدینه تو را راه داده‌اند

سوگند می‌خورم به گل روی مجتبی
این جا به خار، منزلت و جاه داده‌اند

این لحظه‌ها غنیمت عمر من و شماست
غفلت مکن که فرصت کوتاه داده‌اند

شیرینیِ زیارتت از شیر مادر است
این جلوه را ز پرتو آن ماه داده‌اند

منت خدای را که به ما پر شکستگان
پروانهٔ عروج در این ماه داده‌اند

فیض حضور دوست به قدر خلوص ماست
گاهی گرفته‌اند ز ما، گاه داده‌اند

از غربت بقیع به چشم و دل شما
باران اشک و بارقهٔ آه داده‌اند

یعقوب‌وار از چه نگِریَد پیامبر
وقتی به چار یوسف او چاه داده‌اند
 
سوغات ما به سوی وطن عطر فاطمه‌ست
عطری که با نسیم سحرگاه داده‌اند

#محمدجواد_غفورزاده
#غروب_منظومه_عشق

امام هادی(علیه‌السلام):
اَلْغِنَى قِلةُ تَمَنِّیکَ، وَ الرِّضَا بِمَا یَکْفِیکَ
بی‌نیازی، آرزوی کم و رضایتمندی از رزق به اندازه کفاف است.
نزهة الناظر، ص۱۳۸؛ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۶۶

گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
تسلیم و رضا چیست؟ به مقدار کفاف
پیمانۀ روزی از خدا خواستن است

#محمدجواد_غفورزاده

جان با هیجان گِرد سرش می‌گردید
پروانه‌ی دل دور و برش می‌گردید
در عمرِ کمِ زمامداریِ علی
اسلام، به گِرد محورش می‌گردید


آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟
آرامش صبح اَزَلی را حس کرد؟
جز پنج بهار فرصت زود گذر
کی طعم عدالت علی را حس کرد؟


دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستاره‌ی سهیل از تو گرفت
ای روح دعا بعد تو شد عالمتاب
انوار دعایی که کمیل از تو گرفت


زیبایی چشمه‌سار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
در کوفه‌ی بی‌وفا صبوری می‌کرد
با آن‌که همیشه خار در چشمش بود


شد تنگ غروب و بر دلم آه نشست
در دامن شب ستاره با ماه نشست
شیون ز کبوتران چاهی برخاست
فریاد تو وقتی به دل چاه نشست


برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ذکر لب او «فُزتُ و رَبِّ الکعبه» است
در حال سجود، رستگاری این است


در چشم من آئینه علی، آب علی‌ست
مهتاب علی، مهر جهانتاب علی‌ست
خون سر او، کنار سجّاده نوشت
«مظلوم‌ترین شهیدِ محراب علی‌ست»


دریا بود و گهر به ساحل می‌داد
انگشتری خویش به سائل می‌داد
از کیسه‌ی نان خشک می‌کرد افطار
از کاسه‌ی شیر خود به قاتل می‌داد


گفتند: که پیش از عدم آمد به وجود
آن صدرنشین مسند غیب و شهود
یک روز طلوع کرد از کعبه‌ی عشق
یک روز غروب کرد در حال سجود


ای روح کرم که مظهر احسانی
«آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی
خورشیدی و ذرّه پروری آیینت
آیینه‌ی «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»


ای نام تو «دافِعُ النِّقَم» یا مولا
وی یاد تو «سابغُ النّعَم» یا مولا
ای چشم خدا، گوشه‌ی چشمی، که گرفت
آیینه‌ی دل، غبارِ غم یا مولا


مطلوب تمام اولیاء مطلب اوست
آیات توکّل و رضا بر لب اوست
رایات قیام و صلح و صبر و ایثار
بر دوش حسین و حسن و زینب اوست

#محمدجواد_غفورزاده
#از_کعبه_تا_محراب