درس استقامت
اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قیامت، آب
افتاد سایهاى ز سمند تو در فرات
پیچید و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت دید و کمال کرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى که خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نکردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجیع درد را، ز گریزى که از تو داشت
سر مىزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چکد قطره قطره، رود
زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب
از ساغر سقایت فضلت قلم چشید
گسترد تا حریم تعزّل زعامت، آب
زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تیغت بعید نیست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گریان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در دیدگان منتظرم بسته قامت، آب
#خسرو_احتشامی
#کاروان_شعر_عاشورا
- سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ق.ظ