شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۹۹ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است

بُوَد پرونده‌ام چون برگ گل پاک
در این پرونده امضای حسین است

بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسین است

به وقت مرگ چشمم را نبندید
که چشم من به سیمای حسین است

تمام هستی‌ام باشد دل من
که لبریز از تولاّی حسین است

چراغ از بهر قبر من نیارید
چراغم روی زیبای حسین است

خوش آن صورت که در فردای محشر
بر آن نقش کف پای حسین است

دلی جای خدا باشد که آن دل
پر از نور تجلاّی حسین است

نترسانیدم از روز قیامت
قیامت قدّ و بالای حسین است

#غلامرضا_سازگار

یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای ۴ گرامی باد!

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان در آوردیم

وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره‌ی نیمه‌جان در آوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم

لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم  
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولى استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما  
فقط ترانه سرویم - نان در آوردیم -

براى این که بگوییم با شما بودیم  
چقدر از خودمان داستان در آوردیم

به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی‌ها  
براى این سر بی‌خانمان در آوردیم

و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم

#سعید_بیابانکی

دلتنگی مرا به تماشا گذاشته‌ست
اشکی که روی گونه‌ی من پا گذاشته‌ست
 
همزاد با تمامی تنهایی من است
مردی که سر به دامن صحرا گذاشته‌ست
 
این کیست؟ این که غربت چشمان خویش را
در کوله‌‌بار خستگی‌‌ام جا گذاشته‌ست
 
این کیست این که این همه دل‌های تشنه را
در خشکسال عاطفه تنها گذاشته‌ست
 
خورشید چشم اوست که هر روز هفته را
چشم انتظار مشرق فردا گذاشته‌ست

#سعید_بیابانکی

دل من باز گرفته به حرم می‌آید
درد دل‌هاست که از چشم ترم می‌آید

باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک
لطف تو باز فقط در نظرم می‌آید

در همه زندگی از بی‌تو شدن می‌ترسم
که اگر دست نگیری به سرم می‌آید

کاش آن لحظه‌ی پر غصه به دادم برسی
آه آن لحظه که وقت سفرم می‌آید...

زائری بود که هر روز حرم می‌آمد
چقدر پیش تو بوی پدرم می‌آید

می‌روم از حرمت حس من این است انگار
که کسی تا دم در پشت سرم می‌آید

شعر می‌خواند و می‌گرید و می‌گریاند
طبع من باز هم از سمت حرم می‌آید

#سیدمحمدرضا_شرافت

دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بر بانوی با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر
 
#سیدمحمدجواد_شرافت

دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت

اجازه هست که در سایه‌ی نگاه تو باشم!؟
چقدر زود رسید این سوال او به اجابت

دو قطره اشک چکید این هم از جواب سلامت
دو قطره اشک چکید این هم از جواز زیارت

نشست گوشه‌ی صحن و به گنبد تو نظر دوخت
برایت از خود گفت از زمانه کرد شکایت

همین که خواست برای تو شعر تازه بخواند
سرش گرفت جنون و دلش گرفت طراوت

بلند شد وسط صحن...با چه وجد و غروری
و خواند آن غزلی را که گفته بود برایت:

تمام فصل‌های من کنار تو بهار شد
ببین چه ساده می‌شود به عشق تو دچار شد

زیارتت بهشت را به ارمغان می‌آورد
خوشا به حال آن کسی که با تو همجوار شد

فقط به خاطر حریم روح‌پرور تو بود
اگر کسی در این کویر خشک ماندگار شد

یکی یکی به خاک قم چکید اشک‌های تو
در انتظار دیدن برادرت انار شد

همیشه اولین و آخرین پناه من تویی
همیشه بی قراری‌ام کنار تو قرار شد


قرار بعدی خود را گذاشت با تو به فردا
دلش میان حرم ماند و رفت از در ساعت

#محمدجواد_الهی_پور

همسایه، سایه‌ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه‏‌ی تنهایی‌ام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام، تویی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا
بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می‌کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین‌تر است ماه محرم کنار تو

ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم
وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم

ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم

زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست

باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست
این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی‌ حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم
در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم

ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم
آیینه‌ایم و محو تماشا نشسته‌ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما رو به روی پهنه‌ی دریا نشسته‌ایم

قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم

بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم
روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم...

#سیدحمیدرضا_برقعی

تقدیم به قیام‌های عاشورایی عالم در تداوم ظلم‌ستیزی حسینی، به ویژه انقلاب شیعیان #بحرین

جاری استغاثه‌ها ای اشک!
وقت بر گونه‌ها رها شدن است
ماجرای حماسه‌ها ای خون!
فصل با خاک آشنا شدن است

بغض! ای ناله‌ی فروخورده!
آخرین راه چاره فریاد است
ای سکوت! ای ترانه‌ی زخمی!
مرهم درد تو صدا شدن است

گر چه در کار بستنی ای قفل!
ناگزیر از شکستنی ای قفل!
ای در بسته! ای دل خسته!
عاقبت قسمت تو وا شدن است

در قفس شور زندگی مرده‌ست
حس و حال پرندگی مرده‌ست
ای پرنده! چقدر در چشمت
شوق در آسمان رها شدن است

خاک، ای خاک غوطه‌ور در اشک!
سرگذشت تو چون مدینه گذشت
خاک، ای خاک شعله‌ور با خون!
سرنوشت تو کربلا شدن است

#سیدمحمدجواد_شرافت

امام حسین (علیه‌السلام):
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ فِی أَجَلِهِ وَ یُزَادَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ
کسی که دوست دارد أجلش به تأخیر افتد و رزقش زیاد شود، صله رحم انجام دهد.
عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج‏۲، ص۴۴

ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
تأخیر اجل باشد و روزی زیاد
اجر «صله رحم» به جای آوردن

#محمدجواد_غفورزاده

پیامبر اعظم (صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله):
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَسْتَجِیبَ اللهُ لَهُ عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ الْکُرَبِ فَلْیُکْثِرِ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ
هر کس دوست دارد خدا هنگام سختى‌ها و بلاها دعایش را اجابت کند، هنگام آسایش بسیار دعا کند.

الکافی، ج‏۲، ص۴۷۲

جانا به خدای کعبه رو باید کرد
با او همه وقت گفتگو باید کرد
در سختی، اجابتِ دعا گر خواهی
در نعمت و ناز، رو به او باید کرد

#محمدجواد_غفورزاده