شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۰۵ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: امام حسین علیه‌السلام» ثبت شده است

نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش

کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟
که باد از دل صحرا می‌آورد بویش

کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می‌گرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش

هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست
که این غریب نهاده‌ست سر به زانویش؟

کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش

کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش

کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش

#فاضل_نظری

حمله‌های موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم

باد تنها بود، اما خار و خس‌ها را عقب زد
تاختن‌های علیِ اکبرت آمد به یادم

بحث عقل و عشق شد، هر کس بیانی، داستانی
من ترک‌های لب آب‌آورت آمد به یادم

«لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّون»
لحظه‌های سرخ بعد از اصغرت آمد به یادم

جویباری بر شکوه کوه مستحکم می‌افزود
اشک‌های از رجز محکم‌ترت آمد به یادم

گفت سعدی دیده با چشم خودش می‌رفت جانش
من وداع آخرت با خواهرت آمد به یادم

باغبان با طفل گفت: این سیب! دیگر شاخه نشکن!
قصهٔ انگشتت و انگشترت آمد به یادم

روضه‌خوان می‌گفت: یا مهدی! محبان تو هستیم
از محبان آنچه آمد بر سرت آمد به یادم...

#علی_کریمان

چون لاله به ساحت چمن می‌سوزم
با یاد تو پاره پاره تن می‌سوزم
در حسرت بوسه‌ای که خنجر آن روز
بر حلق تو زد، هنوز من می‌سوزم

#جواد_محقق

به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد

سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزه‌ای روزی
که نامش آفتابِ جان سرگردان ما باشد

لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند
لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد

چراغ چشم‌هایش زیر نعل اسب‌ها می‌سوخت
که مصباح الهدایِ دیدهٔ حیران ما باشد...

کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر
حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد

#علی_محمد_مؤدب

یکی ز خیل شهیدان گوشهٔ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش

کسی که بوی «هوالعشق» می‌دهد نفسش
کسی که عطر «هوالله» می‌دهد دهنش

کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست
کسی که نسبت خونی‌ست بین عشق و مَنَش

به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید
و گریه‌های خدا مانده بود و عطر تنش

تمام دشت پر از زخم‌های عطشان بود
فرات، پیرهنش بود و آسمان کفنش

فرشته گفت ببینید این چه آینه‌ای‌ست
چقدر بوی «هوالنور» می‌دهد سخنش

فرشته گفت ببینید! عرشیان دیدند
سری جدا شده لبخند می‌زند بدنش

به زیر تیغ تنش تکه تکه قرآن شد
مدینه مولد او بود و کربلا وطنش

یکی ز گوشه‌نشینان زخم روشن او
سلام ما برساند به شام پیرهنش

#علیرضا_قزوه
#مرثیه_با_شکوه

دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینه‌گردانی تو را

موج نسیم غم‌زده حس کرد موبه‌مو
بر اوج نیزه عمق پریشانی تو را

سنگی که قلب دخت علی را نشانه رفت
آمد شکست حرمت پیشانی تو را

قومی که سجده بر بت ابلیس برده‌اند
انکار کرده‌اند مسلمانی تو را

آنان که گوششان پر از آواز سکه بود
نشنیده‌اند لهجهٔ قرآنی تو را

با این‌همه کسی نتوانست کم کند
یک ذره از تجلی عرفانی تو را

بعد از طلوع سرخ تو، ای آفتاب سبز
چشمی ندید مغرب پایانی تو را

#سیدمحمدجواد_شرافت
#خاک_باران_خورده

ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

خورشید که سرچشمهٔ زیبایی و نور است
از میکدهٔ چشم تو آموخته مستی

تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی

از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینهٔ توحیدپرستی

وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را
تکبیرهٔ الاحرام نمازی که تو بستی

تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی

ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند
در دیدهٔ خود خار غمی را که شکستی

یک گوشهٔ چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی

#محمدجواد_غفورزاده
#سلام_بر_حسین

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دل‌آرایی تو

با وجود رُخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

سجدهٔ شکر به مقتل پی هفتاد و دو داغ
بود آیینه‌ای از صبر و شکیبایی تو

دادی انگشتر خود را به عدو با انگشت
زهی از بذل و جوان‌مردی و آقایی تو

چینِ اندوه، به پیشانی خورشید انداخت
آفتاب رُخِ بر نیزه تماشایی تو

نخل توحید، ز خون تو بقا یافت از آن
چوب زد خصم به لب‌های مسیحایی تو

بس که بر پیکر تو، زخم روی زخم زدند
گشت مشکل به یتیم تو شناسایی تو

لالهٔ پرپر زهرایی و چشم «میثم»
گل در این باغ ندیده به شکوفایی تو

#غلامرضا_سازگار
#این_حسین_کیست

شوریده سری که شرح ایمان می‌کرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان می‌کرد
با نای بریده نیز بر منبرِ نی
تفسیر خجسته‌ای ز قرآن می‌کرد

#سیدحسن_حسینی

کسی که جان عزیزش، عزیز،‌ پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست

برای مردِ خدا نیست، ‌بیم جان هرگز
که در مصاف، خطرآشنا و بی‌پرواست

حسین یاور دین بود و یار مظلومان
حسین خاطره‌ای تا همیشه پا برجاست

تو را که مانده به دل حسرتی ز عاشورا
بیا ببین که جهان صحنه‌ای ز عاشوراست

به خونِ خلق خدا دست ظلم رنگین است
غریو خلقِ ستم‌دیده روز و شب برپاست

کجاست دست رهانندهٔ خداجویان؟
که فتنه‌های زمان در کمین آدم‌هاست

اگر تو یاور دینی، حسین را دریاب
که وقت یاری خورشید کربلا حالاست

ز خدمتی که برآید ز دست، دست مدار
که در حمایت خلق خدا،‌ خدا با ماست

برای رونق این دین، قیام کرد حسین
قیام او به حقیقت قوام دین خداست

قیام کرد که برپا بماند اصل نماز
که این چراغ به ما روشنی‌رسان، فرداست

حسین دین خدا را، ز خون بهاری کرد
بهار دین خدا در گل نماز شماست

#محمدجواد_محبت
#از_سنگ_ناله_خیزد