شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۲۶ مطلب با موضوع «اهل‌بیت عصمت و طهارت :: حضرت فاطمه علیهاالسلام» ثبت شده است

خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بی‌نشانت!

غمگین و خاموش و خسته، با بال‌هاى شکسته
تا باغ خورشید پر زد، از این قفس مرغ جانت!

وقتى که رفتى همان روز، از دور آیا ندیدی؟
بغض غریب على را، در شیون کودکانت!

رفتى ولى آه بانو! عمرى‌ست از چشم‌هامان
گل‌هاى خون مى‌شکوفد، با یاد هجده خزانت!

جز عشق و خوبى چه کردى؟ جز رنج و حسرت چه دیدى؟
نامهربانان چه کردند با آن دل مهربانت!

فردا که برخیزى از خاک! امضاى مظلومى توست!
مُهر کبودى که مانده‌ست، بر شانه و بازوانت!

#فاطمه_سالاروند

ای که شجاعت آورَد چهره به خاک پای تو
بسته به خانه تا به کی؟ دست گره‌گشای تو

هم‌چو جنین گرفته‌ای زانوی غصه در بغل
خیز و ببین چه می‌کشد همسر باوفای تو

«من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو»

لحظه به لحظه می‌برم، بار غمت به دوش دل
کوچه به کوچه می‌کُنم، جان سپر بلای تو

گر چه قدم دوتا شده، تیغ نبرد ما شده
گریۀ های‌های من نالۀ بی‌صدای تو

تا نشود به موج غم یک سر موی، از تو کم
گام به گام و دم به دم، محسن و من، فدای تو

دستم اگر شکسته شد، در ره یاری‌ات چه غم
باش که دارم آرزو، سرشکنم به پای تو...

#غلامرضا_سازگار

کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده

از پی کیست؟ که چشمان یتیمش این‌سان
کم فروغ آمده در غربت خود وامانده...

بعد از آن واقعه ما را نه به دیوار و نه در
طاقت و حسرت یک پلک تماشا مانده

آسمان چهره به خون شست در آن شب تا دید
مادرم رفته ولی مویۀ مولا مانده

پلک خونین افق، چشم من و ما تا حشر
خیره بر مرقد گم گشتۀ زهرا مانده

#سیدحسین_موحد_بلخی

آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
ای زائر عطر گل کجا می‌گردی؟
آرامگه حضرت زهرا دل ماست

#سیدحسین_موحد_بلخی

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیت‌الله را کاشانه و در سوخته؟

از چه خون مى‌گرید این دیوار و در؟ یارب مگر-
گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟

خانۀ زهراست اینجا، قتلگاه محسن است
آشیان قهرمان بدر و خیبر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام
اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟...

بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی
کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خیمه‌گاه کربلا را آتش از اینجا زدند
شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته

گر نمى‌کرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من
مى‌شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته

#حبیب_الله_چایچیان

نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچک‌تر از آن است که حائل باشد

نور، زهراست و آیینه علی، ذره کجاست
که در این بین فقط عاطل و باطل باشد

برترین خلقت دنیاست،‌ عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد

رو به قبله‌ست همه عمر، خدایا! غلط است
قبله بایست به سمتش متمایل باشد
 
اگر این طرز نماز است که او می‌خواند
ترس دارم که نماز همه باطل باشد

دل محال است ولی عقل دلش می‌خواهد
بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد...

یک نفر آمده در را به لگد می‌کوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد

نیم‌رخ می‌شود، انگار علی آمده است
ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد

عصمت فاطمه یک سورۀ بی تأویل است
پردۀ خانۀ او بال و پر جبریل است...

خاک بالفرض که ارث پدرش نیست، که هست
تاجدار است ولی مهریه‌اش یک زره است

می‌برد جامۀ نو را به گدا بسپارد
از همین پیرهن کهنه رضایت دارد

در حجاب است، ولی دست کریمش پیداست
سادگی پهن شده روی گلیمش، پیداست

بین زن‌های عرب ساده‌تر از زهرا کیست؟
بین زن‌های عرب ساده‌تر از زهرا نیست

سایه‌ای خم شده و دست به پهلو زده است
سایه این خانۀ کوچک را جارو زده است

کیست او؟ نیست کسی در دو جهان مانندش
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش

ریسمانی که به پای همه بسته‌ست زمین
پیش او سست‌تر است از نخ گردنبندش

عطر یاس است که از چادر او می‌آید
زده انگار خداوند به گل پیوندش

آدمی بندگی آموخت اگر از پدرش
عالم آزادگی آموخته از فرزندش

کار مولا شده بر چهرۀ او زل بزند
که مگر باز شود باز گل لبخندش...

#محمدحسین_ملکیان

نهان ز من ز چه رو، رویِ نیلفام کنی؟
ز چیست روز مرا، تیره‌تر ز شام کنی؟

درِ بهشت کنی باز و، زود می‌بندی
چه می‌شود نگه نیمه را تمام کنی؟...

از آن لبی که ز من خواهشی نکرده، بخند
بخند؛ ورنه به من خنده را حرام کنی

شنیده‌ای که جواب سلام من ندهند
چه کار با دو جهان؟ گر تو یک سلام کنی!

نماز نافله خواندی، ولی قیام نداشت
چرا به حُرمت من، این‌همه قیام کنی

رخ تو آینۀ صبح و آفتابِ علی‌ست
چو آفتاب چرا میل روی بام کنی؟

به شوق دیدن تو دیده خواستم؛ زین پس
نصیب دیدۀ من گریۀ مُدام کنی

#علی_انسانی

چنان‌ که دست گدایی شبانه می‌لرزد
دلم برای تو با هر بهانه می‌لرزد...

چه رفته است به دیوار و در که تا امروز
به نام تو در و دیوار خانه می‌لرزد

چه دیده در که پیاپی به سینه می‌کوبد؟
چه کرده شعله که با هر زبانه می‌لرزد؟

هنوز از آن‌چه گذشته است بر در و دیوار
به خانه چند دل کودکانه می‌لرزد

دگر نشان مزار تو را نخواهم خواست
که در جواب، زمین و زمانه می‌لرزد

ز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشم
همین که نام تو آرند شانه می‌لرزد

#میلاد_عرفان_پور

از آتشی که در حرمش شعله‌ور شده‌ست،
شهر مدینه از غم زهرا خبر شده‌ست

آتش زبانه می‌کشد از آستان وحی،
یا آهِ آتشین کسی شعله‌ور شده‌ست؟

نگذشته از غروب رسالت، شبی هنوز
موج دعای خسته‌دلان بی‌اثر شده‌ست

در خانه‌ای که شامِ غریبان گرفته‌اند
غرق ستاره، دامن پاک سحر شده‌ست؟

هرچند سوخت گلشن طاها، گمان مدار-
- نخل وفا شکسته و بی‌برگ و بر شده‌ست

می‌جوشد از دلش عطشِ یاری علی
یعنی تمام هستی او بال و پر شده‌ست

همچون چراغ صاعقه، آهی زمانه‌سوز
از آسمان سینۀ او جلوه‌گر شده‌ست

دارد هنوز رایحۀ بوسۀ نبی
دستی که در حمایت مولا سپر شده‌ست

یک آسمان مصیبت و، یک قامت صبور
این‌جا شکوهِ صبر و رضا بیشتر شده‌ست

شرمنده از سکوت زمین، چشم آسمان
آیینه‌دار منظرۀ پشت در شده‌ست

یارب! گواه باش، که در خلوت بقیع
یک آسمان کبوتر دل، دربه‌در شده‌ست

#محمدجواد_غفورزاده

باریده از چشم‌هایم باران اشکی که نم‌نم
شد آبشاری پریشان، رودی که پاشیده از هم

زهرای من بی تو دنیا، غربت سرای بزرگی‌ست
آبی ندارد به جز داغ، نانی ندارد به جز غم

بر سفرۀ سادۀ ما، جز آب و نان و نمک نیست
ای روزی کل هستی، بر خوان لطفت فراهم!

ای قدر تو بی کرانه، ای جایگاه تو والا
در چشمه سار احادیث، در نصّ آیات محکم

مدیون لطف تو حوّا، مرثیه خوان تو هاجر
محو دعای تو زینب، چشم انتظار تو مریم

طعم نگاه تو والتّین، الحمد و طاها و یاسین
آب وضوی تو تسنیم، اشک زلال تو زمزم

تسبیح و ذکر مدامت، گلواژه های کلامت
تصویر نوری مداوم، معنای فیضی دمادم...

آه ای پرستوی زخمی! بر اهل این خانه رحمی
این خانه می‌ریزد از پِی، این جمع می‌پاشد از هم

تصویر آن روز کوچه، بگذار در پرده باشد
طاقت ندارم بگویم از روضه‌های مجسّم

روزی که در یاری از دین، دنبال من می‌دویدی
با حال و روزی پریشان، با گام‌های مصمّم


باید که پنهان بماند، از چشم دنیا مزارت
باید که مخفی بماند، قدر تو قدر مسلّم

شکر خدا دردمندیم، شکر خدا داغداریم
در غربت فاطمیه در روزهای محرّم

یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه اشفعی لی
یا فاطمه اشفعی لی، یا فاطمه در دو عالم

#احمد_علوی