شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۲۱ مطلب با موضوع «بانوان اهل بیت عصمت و طهارت» ثبت شده است

جز او بقیع زائر خلوت‌نشین نداشت
در کوچه‌باغ مرثیه‌ها خوشه‌چین نداشت

نجوای غمگنانه این مادر صبور
تأثیر، کمتر از نفس آتشین نداشت

جز چشم او که چشمهٔ احساس شد، کسی
یک آسمان ستاره به روی زمین نداشت

با آن‌که خفته بود به خون، باغ لاله‌اش
از شکوه کمترین اثری بر جبین نداشت

بعد از به دل نشاندن داغ چهار سرو
دلبستگی به واژهٔ ام‌البنین نداشت...

می‌گفت ای دلاور نستوه! ای رشید!
خورشید نیز صبر و رضا بیش از این نداشت

عباس من! که لالهٔ عباسی منی
ای کاش دل به داغ فراقت یقین نداشت
 
ای ساقی حرم که عطش تشنهٔ تو بود
ساقی به جز تو سلسلهٔ «یا و سین» نداشت

عباس من! شنیده‌ام افتاده‌ای از اسب
تاب تحمل تو مگر صدر زین نداشت؟

بر دست و بازوی تو علی بوسه داده بود
کس چون تو بازوان غرورآفرین نداشت

والله، بعد زمزمهٔ «اِن قطعتموا»
چشم تو اعتنا به یسار و یمین نداشت

تا موج نخل‌ها ز حضورت به هم نخورد
دریای غیرت این همه اوج و طنین نداشت
 
تو، ماه من نه... ماه بنی‌هاشمی ولی
پیشانی بلند تو این قدر چین نداشت

وقتی حسین بر سرت آمد، که یک نظر...
چشم تو تاب دیدن آن نازنین نداشت...

#محمدجواد_غفورزاده

در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است
از امّ بنین چهارگل پرپر شد
این ناب‌ترین رباعی ایثار است

#محمدجواد_غفورزاده

🌷 تقدیم به حضرت ام البنین (علیهاالسلام) 

و همه مادران و همسران شهدا


شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید

و قلب‌ها شده روشن در آستانۀ عید


پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند

بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید


درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده‌ست

شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید


هزار دشت بنفشه... هزار لالۀ‌ سرخ

شکفته با نفس گرم دختر خورشید


بهار آمده با عطر پرچم عباس

پر از هوای شقایق شده است سال جدید


بهار با همه گل‌های تازه آمده است

به دست‌بوسی و دیدار مادران شهید


به احترام زنی که شکسته قامت او

شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید


بهار، بوی گل سرخ با خود آورده‌ست…

که یادمان نرود زنده است یاد شهید


#مریم_سقلاطونی

ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن

در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن

یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن

تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن

غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن

آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن

نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن

«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن

در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی


ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو

زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو

گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...

عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو

حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو

عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو

در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو

در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی

#حمید_سبزواری

خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود
 
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گل ناز دگری رو به شکوفایی بود
 
خانه‌ای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید
در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود
 
تا بیایند به تبریک محمد، جبریل
با ملائک همه در حال صف آرایی بود
 
به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود
 
تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
 
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود
 
دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا
که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود
 
دختری داشت سراپای همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود...
 
پنج معصوم به او معرفت آموخته‌اند
که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود
 
وصف او عالمۀ غیر معلم شده است
تا به این مرتبه‌اش پایهٔ دانایی بود
 
بود از صبر و رضا نایبۀ خاص امام
نازم او را که به این قدر توانایی بود
 
کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق
همت زینب نستوه تماشایی بود
 
به علمداری صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود
 
یک زن و آن همه داغ دل و آن‌قدر شکیب
عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود...
 
#سیدرضا_مؤید

خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاوانهٔ شامی
 
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی

اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند
«مَنِ المبلّقُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی»

چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی
چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی

سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری
رسالتت نستایم، که در پیام تمامی

تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت
تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی...

جمال عشق درخشید با پیام تو آن‌سان
که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی

سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن
که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی

اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید
کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی

تو سایبان یتیمان، طلایه‌دار حسینی
صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی

چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری
که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی

به کربلاست روان بی‌امان سپاه حسینی
هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی

مراست آرزوی آن‌که آستان تو بوسم
تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی

خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن
چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی

#سپیده_کاشانی

آنان‌ که مشق اشک مرتب نوشته‌اند
با خط عشق این همه مطلب نوشته‌اند

آنان که بال گریه درآورده‌اند را
هم‌دوش انبیاءِ مقرب نوشته‌اند

این چند خط مختصر اما مفید را
هر روز خوانده‌اند که هرشب نوشته‌اند

تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال
پیش از شروع گریه، لبالب نوشته‌اند

تکلیف چشم‌های مرا از همان نخست
از روی اشک حضرت زینب نوشته‌اند

یعنی که تشنگی‌ام از این مشرب است وبس
یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس


ای دختر تجلی توحید، آمدی
ای ماه! روی دامن خورشید آمدی

ای لاله‌ای که قبل شکوفایی‌ات حسین
هرگز چنین شکفته نخندید، آمدی

هر چند در حجاب ولایت نهفته‌ای
روشن‌تر از تمام موالید آمدی

در خانۀ زمینی زهره از آسمان
ای ماه، ای ستارۀ ناهید! آمدی

راهی دراز را به هوای برادرت
باصد هزار آرزو، امید آمدی

از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب
پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب...


هر کس که از مقام تو سر دربیاورد
باید به پیشگاه غمت سر بیاورد

روز ولادت تو روا بود جبرئیل
یک سوره مثل سورۀ کوثر بیاورد

ای دخترِ بزرگ دو معصوم! مثل تو
دنیا نمی‌تواند دختر بیاورد

تنها ز مادر تو بیاید که دختری
با هیبت و جلالت حیدر بیاورد

این طبع شاعرانۀ حق بود، تا تو را
زینت برای زیبِ پیمبر بیاورد

مجموعۀ فضائل آل کسا تویی
گر هست معنی ششم إنّما، تویی


ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو
مشتاق حال راز و نیازت خدای تو

خالق یکی و عشق یکی و وفا یکی
نشنیده است گوش فلک هم دو تای تو

وقتی که رو به قبله کنی جلوه می‌کند
در آسمان هفتم حق رد پای تو

ما نه، که بوده وقت نماز شبانه‌ات
چشم امام، ملتمس یک دعای تو

هرکس شهید عشق تو شد زنده می‌شود
باید بمیرد آن‌که نمیرد برای تو

در قدر، کس چنان تو جلیله نمی‌شود
هر بانوی عشیره، عقیله نمی‌شود...

#محسن_عرب_خالقی

شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود

هزار رود نواگر ز کوثر و تسنیم
روان به خانهٔ زهرا، به بوی زینب بود

هزار چشمۀ خورشید، از کرانۀ شب
دمیده از دل مهتاب و چشم کوکب بود

شکوفه‌بار لب مرتضی به باغ دعا
ستاره‌ریز دم مصطفی، به یا رب بود

شراب نور ز خمخانۀ سحر، جوشید
که جام سرخ شقایق، ز می لبالب بود

اگر چه «زینِ اَب» او را نهاد نام، رسول
خدای داند، کاو زینت «اُم و اَب» بود...

#مشفق_کاشانی

تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست

تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو فهم رسا، نارسا

چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو

هیچ گلی ندیده خندیدنت
به غیر لحظهٔ حسین دیدنت

دایهٔ تو ز کودکی غم شده
قامت غم در غم تو خم شده

کتاب عشق و عقل تألیف توست
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست

تو گردش ثبات اهل‌بیتی
تو مجمع صفات اهل‌بیتی

دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو

تو برده‌ای فیض حضور همه
تو بوده‌ای سنگ صبور همه

روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب

خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده

نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات
سایهٔ تو ندیده همسایه‌ات

مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه

اُمّ مصائب تو و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی

لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته

صدای تو دل از علی می‌برد
ناز تو را فاطمه هم می‌خرد

ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود

تو عین عرفان وِرا نور عین
کشتهٔ حقّی و شهید حسین

تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینةالنّجاتی

حسین امید خلق در عالمین
ولی به هر غم تو امید حسین

نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم

چنان که نام خالق و رب یکی‌ست
نام حسین و نام زینب یکی‌ست...

#علی_انسانی

اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ‌ چهارده معصومی

#سیدمهدی_حسینی