شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۳۸۱ مطلب با موضوع «سایر موضوعات» ثبت شده است

🌷 تقدیم به حضرت ام البنین (علیهاالسلام) 

و همه مادران و همسران شهدا


شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید

و قلب‌ها شده روشن در آستانۀ عید


پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند

بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید


درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده‌ست

شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید


هزار دشت بنفشه... هزار لالۀ‌ سرخ

شکفته با نفس گرم دختر خورشید


بهار آمده با عطر پرچم عباس

پر از هوای شقایق شده است سال جدید


بهار با همه گل‌های تازه آمده است

به دست‌بوسی و دیدار مادران شهید


به احترام زنی که شکسته قامت او

شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید


بهار، بوی گل سرخ با خود آورده‌ست…

که یادمان نرود زنده است یاد شهید


#مریم_سقلاطونی

می‌روم مادر که اینک کربلا می‌خوانَدَم

از دیار دور یار آشنا می‌خوانَدَم


مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع

زان که آن جانانه بی چون و چرا می‌خواندم


وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم

خاصه وقتی یار با بانگ رسا می‌خواندم


بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران می‌رسد

در طریق عاشقی روح خدا می‌خواندم


می‌روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون

جاودان تاریخ ساز کربلا می‌خواندم


ذوالجناح رزم را گاه سحر زین می‌کنم

می‌روم آنجا که نای نینوا می‌خواندم


یا علی گویان سرود لا تخف سر می‌دهم

کز نجف آنک علی مرتضی می‌خواندم


هیمۀ سردم که کانون شرر می‌جویدم

آیۀ دردم که قانون شفا می‌خواندم


مطلع شعر بهارانم که در گوش چمن

هر سحر باد صبا تا انتها می‌خواندم


قصۀ خونین عشقم من که نسل عاشقان

بعد از این در برگ برگ لاله‌ها می‌خواندم


#سیدحسن_حسینی

از زخم شناسنامه دارند هنوز

در مسجد خون اقامه دارند هنوز

آنان همه از تبار باران بودند

رفتند ولی ادامه دارند هنوز


#هادی_فردوسی

خوشا سری که سرِ دار آبرومند است

به پای مرگ چنین سجده ای خوشایند است


چه دیده است در آن سوی پردهٔ هستی

کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است


به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن

شناسنامهٔ سرباز نقش سربند است


زبان مشترک نسل‌های ما عشق است

ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است


ز جاهلان سخن ناشناس بی‌مقدار 

بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!


مدافعان حرم پای جانفشانی‌شان

بدان که چیزی اگر خورده‌اند، سوگند است


خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند

که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمنده‌ست


#محمد_رسولی


🎙قرائت شده در #دیدار_شاعران با #رهبر_انقلاب

گل اشکم شبی وا می‌شد ای کاش

همه دردم مداوا می‌شد ای کاش

به هر کس قسمتی دادی خدایا!

شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش


#علیرضا_قزوه

گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید

گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید

گفتم: به چه ره بایدمان رفتن؟ گفت:

آن راه که می‌روند یاران شهید


#سیدحسن_حسینی

رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری

مرهم برای زخم کبوتر بیاوری


ردِّ هزار چلچله را پر کشیده‌ای

تا از شب طلائیه سر در بیاوری


کنج کدام خاطره جا مانده غربتت

رفتی نشانی از غم مادر بیاوری


این قطعه خاک، بوی ملائک گرفته است

ای کاش هدیه، تربت سنگر بیاوری


می‌شد که در مسیر رهایی شکوفه داد

بوی بهشت از دل معبر بیاوری


از پشت خاکریز، نه از پشت میز‌ها

شمعی به یاد غربت حیدر بیاوری


زخمی‌ترین نشانۀ پرواز در تو بود

رفتی که تا دو بال سبک‌تر بیاوری


#حسین_عبدی

ز آه سینۀ سوزان ترانه می‌سازم

چو نی ز مایۀ جان این فسانه می‌سازم


به غمگساری یاران چو شمع می‌سوزم

برای اشک دمادم بهانه می‌سازم


پَر نسیم به خوناب اشک می‌شویم

پیامی از دل خونین روانه می‌سازم


نمی‌کنم دل از این عرصۀ شقایق‌فام

کنار لاله‌رخان آشیانه می‌سازم


در آستان به خون خفتگان وادی عشق

برون ز عالم اسباب، خانه می‌سازم


چو شمع بر سر هر کشته می‌گذارم جان

ز یک شراره هزاران زبانه می‌سازم


ز پاره‌های دل من شلمچه رنگین است

سخن چو بلبل از آن عاشقانه می‌سازم


چنین سر و دل و جان را به خاک می‌فکنم

برای قبر تو چندین نشانه می‌سازم


کشم به لجۀ شوریدگی بساط «امین»

کنون که رخت سفر زین کرانه می‌سازم


#امام_خامنه‌ای

حضرت فاطمه (علیهاالسلام):
اَلسَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ، وَ أَغْصَانُهَا فِی الدُّنْیَا فَمَنْ تَعَلقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ
سخاوت، درختی است در بهشت که شاخه‌هایش در دنیا گسترده است و هر کس شاخه‌ای از آن را بگیرد، او را به بهشت می‌برد.
دلائل الامامة، ص۷۱

ای دوست! سخاوت، آسمان‌پیوند است
این شاخۀ سبزِ باغِ بی‌مانند است
چید آن‌که از این شاخه گلی، بی‌تردید
در هر دو سرا، عزیز و عزتمند است

#علی_اصغر_دلیلی_صالح

با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد

مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دلشوره‌های زخمی خواهر شروع شد

باور نداشت آتش این اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد

جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصهٔ در و مادر شروع شد

اینجا به جای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد

زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد

بر خاک سر گذاشت حسین، آسمان گرفت
زینب گریست، خندهٔ لشکر شروع شد

می‌خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد

زینب نشست و خاک عزا ریخت بر سرش
«والشمرُ جالسٌ»... سر و خنجر... تمام شد

خنجر سوی گلوی برادر بلند شد
وقت فرود، طاقت خواهر تمام شد

وقتی صدای شیون خواهر به عرش رفت
فهمید عرش، کار برادر تمام شد 

پنجاه و چار سال فقط با حسین بود
پنجاه و چار سال که دیگر تمام شد

پنجاه و چار سال معطر به عطر او
وقتی حسین شد گل پرپر، تمام شد

تازه هجوم و قصهٔ آتش شروع شد
وقتی که قصهٔ سر و خنجر تمام شد

فریاد زد امام: «علیکنّ بالفرار»
حجت بر اهل‌بیت پیمبر تمام شد...


اینها گذشت...
چفیه و سربند را که بست،
وقتى که گریه در دل سنگر تمام شد ـ

رفتند دسته‌هاى عزایى که راهشان
با «انتقام سیلى مادر» شروع شد

#محمد_میرزایی_بازرگانی