از رفیقی که گران است جدایی دارد
منزل ماست که چون ریگِ روان ناپیداست
ورنه هر قافلهاى راه به جایى دارد
نیست ممکن که ز کارش گرهی باز شود
رهنوردی که غمِ آبلهپایی دارد
دردِ درمان طلبیهاست که بىدرمان است
ورنه هر درد که دیدیم دوایى دارد
مژه بر هم نزد آیینه ز اندیشهٔ چشم
خواب راحت نکند هر که صفایى دارد
این که از لغزش مستانه نمىاندیشد
مىتوان یافت که دل تکیه به جایى دارد...
گر نسازد به ثمر کام جهان را شیرین
سرو آزادهٔ ما دست دعایی دارد
#صائب_تبریزی
#دیوان_صائب_تبریزی
- ۰ نظر
- ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۱