دیگر امشب به مدینه، خبر از فاطمه نیست
جز حریق حرَمی، در نظر از فاطمه نیست
شهرِ در خواب فرو رفته، ز خود میپرسد:
مگر این گریۀ بیدارگر از فاطمه نیست؟
آخر ای مرغ شباهنگ، در این خلوت راز
مگر این نالۀ شب تا سحر، از فاطمه نیست؟
این همه عطر دلانگیز مناجات و دعا
از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست
به همان سینه که شد دشت شقایق، سوگند
«زیر این چرخ، علیدوستتر از فاطمه نیست»...
مزنید آتش بیداد به گلخانۀ وحی
مگر این زمزمۀ پشت در، از فاطمه نیست؟
#محمدجواد_غفورزاده
- ۰ نظر
- ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۴۵