بینگاهت، بینگاهت مرده بودم بارها
ای که چشمانت گره وا میکند از کارها
مهر تو جاری شده در سینۀ دریا و رود
دور دستاس تو میچرخند گندمزارها
باز هم چیزی به جز نان و نمک در خانه نیست
با تو شیرین است امّا سفرۀ افطارها
باغ غمگین است، لبخندی بزن تا بشکفند
یاسها، آلالهها، گلپونهها، گلنارها
برگهای نازکت را مرهمی جز زخم نیست
دورت ای گل، سر برآوردند از بس خارها
بعد تو دارد مدینه غربتی بی حدّ و مرز
خانههای شهر، درها، کوچهها، دیوارها
نخلهای بیشماری نیمهشبها دیدهاند
سر به چاهِ درد برده کوه صبری، بارها
#سیده_تکتم_حسینى
- ۰ نظر
- ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۱۴