شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۶۲۵ مطلب با موضوع «قالب :: غزل» ثبت شده است

زمین ز بتکده‌ها پُر شده‌ست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شده‌ست ابراهیم

گرفته هرز تجمل حصار حوصله را
که نان سادگی آجر شده‌ست ابراهیم

دمیده بر ریه‌ی شهر، دود تلخ ریا
و روزگار تظاهر شده‌ست ابراهیم

مذاق اهل محبت در این زمانه‌ی بد
اسیر طعم تکاثر شده‌ست ابراهیم

چه زود گم شده در کوچه‌های عادت، عشق
زمین دچار تنفر شده‌ست ابراهیم

تبر به دوش چرا از سفر نمی‌آیی
زمین ز بتکده‌ها پُر شده‌ست ابراهیم

#پروانه_نجاتی

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد

#سیدحمیدرضا_برقعی


ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم

تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم

روی تو و خورشید، نه، روشن‌تر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران‌تر از آنم

در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم

برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثهٔ نام تو آمد به زبانم

عید است و سعید است اگر ماه تو باشی
ای جذبهٔ ذی‌الحجه و شور رمضانم

#سیدمحمدجواد_شرافت
#خاک_باران_خورده

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر
آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان

دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست
دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان

بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان

صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان

#علیرضا_قزوه
#تسبیح_اشک
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آن‌ها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت

#صائب_تبریزی
#دیوان_صائب_تبریزی

آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

امیّد کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنۀ دیوار دیدن است

در دور ما، ز خسّت ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است

در کوی دوست خاک‌نشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون تپیدن است...

#کلیم_کاشانی

ز هرچه غیر یار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله

دمی کآن بگذرد بی یاد رویش
از آن دم بی‌شمار استغفرالله

سرآمد عمر و یک ساعت ز غفلت
نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانی رفت، پیری هم سرآمد
نکردم هیچ کار، استغفرالله

نکردم یک سجودی در همه عمر
که آید آن به‌کار استغفرالله

خطا بود آنچه گفتم وآنچه کردم
از آن‌ها اَلفرار، استغفرالله

ز کردار بدم صد بار توبه
ز گفتارم، هزار استغفرالله

شدم دور از دیار یار اى «فیض»
منِ مهجورِ زار استغفرالله

#فیض_کاشانی

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

پلکی زده‌ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده‌ام نامه‌رسان آمده رفته

امسال نبرده‌ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه‌خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
بسیار به عمرم رمضان آمده رفته...

#محمدمهدی_سیار

هر چند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس

هم قبله و قلب نخستین در دل توست
هم اهل سرِّ لیلة الأسرایی ای قدس

تنها نه در چشمان گریان فلسطین
در چشم اهل آسمان زیبایی ای قدس

پیغمبر ما روی چشم تو قدم زد
تو میزبان حضرت طاهایی ای قدس

غمگین مشو باید که سر بالا بگیری
تو خاکِ پاکِ مسجد الأقصایی ای قدس

دور و بر تو لشگر شمر و یزید است
یک قطره از دریای عاشورایی ای قدس

صهیون همان فرزند فرعون است آری
امروز تنها وارث موسایی ای قدس

فرزندهایت را به خاک و خون کشیدند
از خون دلبندان خود دریایی ای قدس

امروز اگر دست ستم رحمی ندارد
اما در آخر می‌رسد فردایی ای قدس

فردای ما موعود دارد غم ندارد
فردا صدایت می‌رسد تا جایی ای قدس

فردا تمام شهر تو آباد گردد
با دست مهدی زنده و برپایی ای قدس
 
#مجتبی_شکریان

زمان چه بی‌هدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!

زمین دوباره اسیرِ خداییِ بت‌هاست
دوباره دست «هبل» روی شانه تبر است

عبور کن، و به دروازه‌های شهر بگو
از این به بعد در این شهر اسم شب، سحر است

بدون اذن تو که شرط پرکشیدن‌هاست
پرنده می‌پرد اما اسیر بال و پر است

تو نیستی، وَ جهان بی‌تو کودکی‌ست یتیم
زمین سری، که به فکر نوازش پدر است

#سیدصالح_سجادی