شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۶۲۵ مطلب با موضوع «قالب :: غزل» ثبت شده است

تو را می‌خواست تا در همسرانش بهترین باشی
برای خاتمِ پیغمبری نقش نگین باشی

خدایت انتخابت کرد تا ای مادر هستی
برای چشمه‌ی کوثر، بهشتی در زمین باشی

خدا هرشب برایت می‌فرستد تهنیت‌هایی
که در تنهایی‌ات هم‌صحبت روح‌الامین باشی

تو در اسلام و در ایمان و در عشق اولین بودی
زنی مثل تو دیگر نیست، یعنی آخرین باشی

برای طعنه‌ی کفار در اوج نداری‌ها
تو باید پاسخ دندان‌شکن در آستین باشی

تو از معروفِ تجاری ولی در شعب بیماری
فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی

علی تنها علی باید امیرالمؤمنین باشد
و تنها تو سزاواری که ام‌المؤمنین باشی

#محمد_مهدی_خانمحمدی


الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر

الهی الهی، به صدق خدیجه
الهی الهی، به زهرای اطهر

الهی الهی، به سبطین  احمد
الهی، به شُبّیر الهی! به شَبّر

الهی به عابد! الهی به باقر
الهی به موسی، الهی به جعفر

الهی الهی، به شاه خراسان
خراسان چه باشد! به آن شاه کشور

شنیدم که می‌گفت زاری، غریبی
طواف رضا، چون شد او را میسّر

من این‌جا غریب و تو شاه غریبان
به حال غریب خود، از لطف بنگر

الهی به حق تقی و به علمش
الهی به حق نقی و به عسکر

الهی الهی، به مهدیِّ هادی
که او مؤمنان راست هادی و رهبر

که بر حال زارم دمی کن نگاهی
به حق امامان معصوم، یک‌سر

#شیخ_بهایی
#سیری_در_قلمرو_شعر_توحیدی

در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق هم‌صدا بودی

هر شب کنار خانه با یعقوب چشمانت
چشم انتظار یوسف غار حرا بودی

آیات کوثر روی دامان تو نازل شد
چون آیه تطهیر بودی، إنمابودی

وقتی امین مکه را مردم رها کردند
تنها امان جان ختم‌الانبیا بودی

با عشق با لبخند با احساس با اشکت
بر جای زخم سنگباران‌ها دوا بودی

مادربزرگ بی‌کفن‌ها لحظه‌ی آخر
جای کفن دنبال یک تکه عبا بودی

شعب ابی‌طالب کجا و طف کجا بانو
ای کاش تو همراه زینب، کربلا بودی...

#فاطمه_بیرامی

از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگ‌های این دنیا روان هستید
 
حتی همان روزی که با ما در زمین بودید
معلوم بود از اول اهل آسمان هستید
 
مانند مرواریدهایی در کف دریا
مانند گنجی در دل جبهه نهان هستید
 
از راه می‌آیید و با عطر نفس‌هاتان
در کوچه‌های مرده‌ی این شهر، جان هستید
 
گمنام ما هستیم؛ فرزندان روح الله!
با بی‌نشانی صاحب نام و نشان هستید
 
قصد شما خوانخواهی زهراست بی‌خود نیست
اینکه شبیه غربت مولایتان هستید
 
از ریسمان دست‌هاتان می‌شود فهمید
که داغدار غربت یک کاروان هستید
 
جای تعجب نیست اینکه تشنه جان دادید
سیراب جام ساقی لب‌تشنگان هستید

#محمدعلی_بیابانی

فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم

هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم

روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود
سایه‌ی خورشید را همواره بر سر داشتم

عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشم‌هایش را از اول نیز باور داشتم

راه‌های آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم

آیه‌ها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم

چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم

جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم

#مهدی_مردانی


خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شب‏های خطر بودن

به هم می‏ریزی آداب قدیم بی‏قراری را
شروع عاشقی کردن، کمی بی‏تاب‏تر بودن

بزرگت می‏کند قلبی که سمت عشق چرخاندی
کنار آفتابی زنده باید شعله‏ور بودن

اگر از کوچه‏ها زخم زبان می‏خورد پیغمبر
زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن

وزیدی در بیابان‏های داغ فقر و تنهایی
و تا منزل به منزل از محمد باخبر بودن

نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است:
کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن

به شمشیر علی می‏نازد و سرمایه‏ات، احمد
به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن

نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختی‌ست
بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن

خدا پل می‏زند با یک سلام از آسمان تا تو
چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن

بیا چشم و چراغ خانۀ پیغمبر ما باش
بیا لبخند شو بر اخم‏های خون‏جگر بودن

خدا دست تو را با دست پیغمبر عجین کرده
نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن

تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است
کنار شانۀ مردی خدایی همسفر بودن

#سعیده_ثابتی_رضویان

گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است
یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است

مال و ثروت -هرچه هم باشد- فداى راه دوست
هم‌نشین رحمةٌللعالمین باشد بس است

در نگاه شوم مردم بدترین باشد، ولى
در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است

دیگران هم، همسر پیغمبرند اما فقط
مادر زهرا که «أمّ المؤمنین» باشد بس است

دخترش زهرا کجا و دختران این و آن ؟!
حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است

دختر او مادرى کرده براى شیعیان
مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است


ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذالله... نه
نام ما تنها «گداى خوشه‌چین» باشد بس است

واژه هاى گنگ و بى‌معنا چه مى‌فهمند از او؟
انتهاى شعر باید نقطه چین باشد... بس است

#محمد_میرزایی_بازرگانی

بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی

شایستۀ وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف‌های این چنینی

حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی

انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی

طرد تو از سمت قریشی‌های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی

نام تو از لب‌های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی

«مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق اُم المؤمنینی»

این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصۀ تازه قرینی

رخسارۀ تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظه‌های واپسینی

در چشم‌هایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّۀ دیگر غمینی

دلواپس غم‌های بی‌پایان زهرا
بعد از فراق رحمةٌ للعالمینی...


ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آن‌جا گفت: یا فضّه خذینی

#محمدعلی_بیابانی

ای بانویی که زنده شد عصمت ز نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو

ای  آفتاب لم‌یزلی همنشینتان
ای کوثر بهشت نبی هم‌کلام تو

بیت‌الحرام معتکف مسجد شماست
غار حراست چله‌نشین طعام تو

پیراهن رسول کفن شد که گل کند
تا روز حشر عطر نبی در مشام تو

ای سید زنان بهشتی که می‌گریست
چشمان سید الشهدا* در مقام تو

سال عزاست چون تو به پرواز می‌رسی
ای مطلع غم همه حُسن ختام تو

تا بر فراز مأذنه‌ها نام مصطفاست
«ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام تو»

#میثم_مؤمنی_نژاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مقصود شاعر حضرت حمزه علیه‌السلام است که تا قبل از شهادت امام حسین علیه‌السلام از ایشان با وصف «سیدالشهدا» یاد می‌کردند.

دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد
از رفیقی که گران است جدایی دارد

منزل ماست که چون ریگِ روان ناپیداست
ورنه هر قافله‌‏اى راه به جایى دارد

نیست ممکن که ز کارش گرهی باز شود
رهنوردی که غمِ آبله‌پایی دارد

دردِ درمان طلبی‌هاست که بى‌درمان است
ورنه هر درد که دیدیم دوایى دارد

مژه بر هم نزد آیینه ز اندیشهٔ چشم
خواب راحت نکند هر که صفایى دارد

این که از لغزش مستانه نمى‌‏اندیشد
مى‌‏توان یافت که دل تکیه به جایى دارد...

گر نسازد به ثمر کام جهان را شیرین
سرو آزادهٔ ما دست دعایی دارد

#صائب_تبریزی
#دیوان_صائب_تبریزی