شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۱۹۹ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است

مرگ باید سجده باشد، سجده‌ی پیش از قیام
اشهدم را خوانده‌ام ای مرگ زیبا السّلام

من چه دارم؟ یک دل دیوانه و یک جان مست
می‌توانم رفت تا عرش خدا با هرکدام

باید از این پس مرا در یادها پیدا کنند
شاعرم گم کرده دل، گم کرده جان، گم کرده نام

روز و شب با کربلا هم‌داستان بودم ولی
عاقبت در روضه‌ی آخر نیاوردم دوام

زندگی یعنی به روی نیزه لبخند حسین
مرگ یعنی کاروان عاشقان در راه شام

زندگی شعری‌ست محکم با ردیف مرگ من
وای اگر این شعر با ماندن بماند ناتمام

می‌روم اما بمان، ای عشق! با یاران من
سایه‌ی تو بر سرِ سرگشتگی‌ها مستدام

#میلاد_عرفان_پور

ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته‌ی آرام وزیده
ای روضه ترین شعرغم انگیز حماسه
ای بغض‌ترین ابر به باران نرسیده

ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود
هر روز زمانه به غمت غصه‌ای افزود
غم درپی غم در پی غم در پی غم بود
ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده

من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی
تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی
تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی؟
که آمده‌ای با دل خون قد خمیده

نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل
شد شعر به یک روضه‌ی مکشوف مبدل
نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟
این بیت رسیده‌ست به رگ‌های بریده

این کرب‌و‌بلا نیست مدینه‌ست در آتش
شد باز درون دل تو شعله‌ور آتش
در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش
ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده

این قافله‌ی توست سوی کوفه روان است
بر نیزه برای تو کسی دل‌نگران است
شکر است که تا شام فقط ورد زبان است
«رفتید دعا گفته و دشنام شنیده»

سخت است که بنویسم دستان تو بسته‌ست
مانند دلت، قد تو چندی‌ست شکسته‌ست
قد تو شکسته‌ست نماز تو نشسته‌ست
من ماندم و این شعر و گریبان دردیده

#سیدمحمدرضا_شرافت

این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله‌ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می‌کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش، گرفته بود و سر از پا نمی‌شناخت
از خیمه‌های بی سر و سامان گذشته بود...

اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

می‌دید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود

زینب هزاربار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود

بر صفحه‌های سرخ مقاتل نوشته‌اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

#احمد_علوی
#مرثیه_با_شکوه


با دست بسته است ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست

رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست

#مجید_تال

دل سوزان بود امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو

من به تو دوخته‌ام دیده تو بر من، از نی
یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو

اُسرا با من و رأس شهدا با تو به حق
چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو

روی تو ماه من و ماه تو عباس امّا
ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو

آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من تا دانند
که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو

هر دو نستوه چو کوهیم بَرِ سیل امّا
عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو

#علی_انسانی

گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینه مات بده
من می‌دانم سرت شلوغ است ولی
گاهی به خودت وقت ملاقات بده

#محمدمهدی_سیار


چه جانماز پی اعتکاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد

علی حقیقت نور است و هیچ جایز نیست
که در مقابل شب انعطاف بر دارد...

دوباره مثل علی زاده می شود ، اما
اگر دو مرتبه کعبه شکاف بر دارد

اگر که حرمت مولا نبود ، ممکن بود
خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد

#علیرضا_دهقانیان

هر نصر من الله به شمشیر علی بود
هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود

در خیبر و بدرش همه یکپارچه گفتند:
پیروزی اسلام به شمشیر علی بود

آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد
پیداست که از نعره تکبیر علی بود

در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست
چون سینه دشمن هدف تیر علی بود

یک قوم در اندیشه تحقیر علی بود
یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود

گفتند و نماندند ولی نام علی ماند
الحق که علی شاهد تکثیر علی بود

حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد
این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود

صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام
تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟

فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد
در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود

پیغمبر ما آینه حسن خدا بود
در آینه هر آینه تصویر علی بود

هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور
با یازده آیینه به تفسیر علی بود

از خاک نجف شاخه انگور بر آمد
این معجزه تاک به اکسیر علی بود

ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا
این دل همه عمر به تسخیر علی بود

#جواد_محمدزمانی

شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که لبخند بیت الحرام

چه ماهی که خورشید حِجر و حَجَر
چه ماهی که مهتاب رکن و مقام

چه ماهی چه مردی سلامٌ علیه
چه مردی چه ماهی علیه السلام

چه حسن شروعی‌ست ماه رجب
چه حسن ختامی‌ست ماه صیام

همه عمر او یک نماز است و بس
سکوتش قعود و خروشش قیام

دم از حق زده دم به دم تیغ او
دمی در مصاف و دمی در نیام

چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف
کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام

علی نور مطلق علی خیر محض
علی لطف کامل علی فیض تام

علی مرد رزم و علی کوه عزم
علی شور بزم و علی نور جام

علی؛ نه بگو جان خیر النسا
علی؛ نه بگو نفس خیر الانام

علی؛ نه محمد به نفس و نفَس
علی؛ نه محمد به خلق و مرام

در اوصاف آن حسن بی‌خاتمه
رسید این چکامه به حُسن ختام

به لب دارم این نغمه را دم به دم
به سر دارم این سایه را مستدام

امیری حسینٌ و نعم الامیر
امامی علیٌ و نعم الامام

#سیدمحمدجواد_شرافت

دنیای بی‌امام به پایان رسیده است
از قلب کعبه قبله ایمان رسیده است
از آسمان حقیقت قرآن رسیده است
شأن نزول سوره «انسان» رسیده است

وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند
در قاب کعبه وجه خدا را نشان دهند

روزی که مکه بوی خدای احد گرفت
حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت
دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت
خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت

از سمت مستجار، حرم سینه چاک کرد
کوری چشم هرچه صنم سینه چاک کرد

وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد
وقتی علی به خانه خود اعتکاف کرد
وقتی خدا جمال خودش را مطاف کرد
کعبه سه روز دور سر او طواف کرد

حاجی شده است کعبه و سنت شکسته است
با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است

از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست
خورشید عدل از دل کعبه بر آمده‌ست
از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست
حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست

جانِ جهان همین که از آن جلوه جان گرفت
حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما!
ای منتهی به کوچه‌ی تو ردّ پای ما!
ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما!
پیر پیمبران، پدری کن برای ما!

لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها
دستی بکش به روی سر ما یتیم‌ها

پشت تو جز مقابل یکتا دو تا نشد
تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد
حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد
خاک تو هر کسی که نشد کیمیا نشد

ای شاه حُسن!‌ با تو «گدا معتبر شود»
آری! «به یمن لطف شما خاک زر شود»

ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما!
شیرینی اذان و اقامه به کام ما!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما
«ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما»

این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است
بر پای تو هر آن‌که نماند نماندنی است

#محسن_عرب_خالقی