شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۱۹۹ مطلب با موضوع «قالب» ثبت شده است

خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
 
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده‌ی روح الامین باشد
 
خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد
خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد
 
علیٌ حُبّه جُنَّه ، قسیم النار و الجَنَّه
خدا می‌خواست آن باشد ، خدا می‌خواست این باشد
 
علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد
 
به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
 
به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد
 
مرا تا خطبه‌های بی‌الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه بی‌نقطه‌ی تو نقطه چین باشد
 
مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل‌های تو بی‌اندازه باید دلنشین باشد
 
غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

#احمد_علوی

ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
در توسل شبّر و شبّیر را با ما بخوان
«یا مَن أرجوهُ لکلِّ خیر» را با ما بخوان

با نمازی، با دعایی از گناهانت برآی
هم‌چنان بنت اسد بر درگه یزدان درآی

دانه اشکی چنان آیینه صافت می‌کند
سوز آهی محرم بزم عفافت می‌کند
رو به مسجد کن ببین رحمت طوافت کند
ذات حق دعوت برای اعتکافت می‌کند

معتکف در مسجد آن‌چه دید جز آن‌جا نبود
اعتکاف هیچ کس چون مادر مولا نبود

مادری کاو را ببخشد عالیِ اعلی علی
پیش کعبه کس نداند حال او الّا علی
می‌رسد بر گوش جانش نغمه‌های یا علی
اعتکافش در حریم کعبه باشد با علی

چون سر آمد اعتکافش، عشق شد هم‌دوش او
تا برآمد آفتابی بود در آغوش او

ای حرم در باز کن جانانه را در بر بگیر
تیرگی بس، شمع با پروانه را در بر بگیر
چون صدف این گوهر یک‌دانه را در بر بگیر
خانه را بگشا و صاحب‌خانه را در بگیر
 
در ز دیوار حرم وا کن، به مردم در ببند
خود کمر در خدمت این کودک و مادر ببند

ای حرم غسل زیارت کن جمالش را ببین
چهره‌ی چون ماه و ابروی هلالش را ببین
خط بکش بر روی بت‌ها خط و خالش را ببین
بر سر دست رسول‌الله مقالش را ببین

کز زبور و مصحف و تورات ای جان جهان
هرچه فرمایی بخوانم، گویدش قرآن بخوان

چون به رخسار پیمبر چشم حیدر باز شد
از نگاهش عقده‌ی غم بر پیمبر باز شد
شهر علم مصطفی را بر جهان در باز شد
حجت داور لبش با نام داور باز شد

ای حریم کعبه! بشنو این ندای دلنشین
آیه‌های مؤمنون را از امیرالمؤمنین

اختیارش با خدا و عالمش در اختیار
مرد میدان‌های علم و حلم و مجد و افتخار
جُرج جُرداق مسیحی گفت در هر روزگار
کاش می‌شد یک علی وین ویژگی‌ها آشکار

این نخواهد شد ولی از مکتب ایثار او
کاش خیزد هر زمان چون میثم تمّار او

#سیدرضا_مؤید

 امام جواد(علیه‌السلام):
مَنْ هَجَرَ الْمُدَاراةَ قَارَبَهُ الْمَکْرُوهُ؛
کسی که سازش و مدارا با مردم را رها کند، ناراحتی به او روی می‌آورد.
بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۶۳

از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
غم با دل تنگت آشنا خواهد شد
با اهل جهان اگر مدارا نکنی

#محمدابراهیم_لکزیان

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته

می‌بارد انوار کرم از هر کرانه
شب‌های دلگیر زمین پایان گرفته

از سوی جنت سوره‌ی یاسین رسیده
خاک مدینه عطر الرّحمان گرفته

داده خدا ماهی به خورشید رئوفش
آری دعای حضرت جانان گرفته

نسل امامت می‌شود پاینده با او
از برکتش دل‌های شیعه جان گرفته

او می رسد جود و سخا معنا بگیرد
در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد

عالم همه قطره اگر دریا تو هستی
کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی

فیض وجود توست رزق اهل دنیا
باران جود عالم بالا تو هستی

مانده‌ست ابتر کیدِ بدخواهان شیعه
روشن‌ترین تفسیر أعطینا تو هستی

مانند کوثر چشمه‌ی جاری نوری
با این حساب آئینه‌ی زهرا تو هستی

ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت
آرامش هر لحظه‌ی بابا تو هستی

ابن الرضایی، تو کریم بن کریمی
ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی

چشمان تو خورشید هر اهل یقینی‌ست
چشمان تو جنت! نه جنت‌آفرینی‌ست

با عشق تو قلبی نمی‌سوزد در آتش
در هر نگاه روشنت خلدبرینی‌ست

گویا گره خورده دلم با عرش اعلی
هر رشته از مهر شما حبل‌المتینی‌ست

من روزی هر ساله‌ام را از تو دارم
چشمان من بر دست‌های نازنینی‌ست

جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی
مولا! شفیع ما به درگاه خدایی

هر شب دل من سائل باب المراد است
آنجا که حاجتمند درگاهش زیاد است

آنجا که امید و پناه آخر ماست
آنجا که اوج هر توسل «یا جواد» است

جز آستان تو پناهی که نداریم
این استغاثه با تمام اعتقاد است

بی لطف تو از دست خواهد رفت عبدت
یک گوشه‌چشمی، سائل تو خانه‌زاد است

در مشهد خورشید ایران هم که هستیم
دل‌های ما پروانه‌ی باب الجواد است

هر شب دل من در هوای کاظمین است
در حسرت یک بوسه بر قبر حسین است

#یوسف_رحیمی

می‌نویسم سر خط نام خداوند رضا
شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکت‌تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»

آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
یا که از چهره‌ی این طفل نقاب افتاده؟

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز

باز با لطف رضا کار من آسان شده است
کاظمین دلم امروز خراسان شده است

دوست دارم که بگردم حرم مولا را
بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را

بنویسید که تقویم بهاری بشود
روز او روز پسر نامگذاری بشود

خالق از دفتر توحید جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله‌ی ابترمانده
رو سپیدی‌ست که بر چهره‌ی کوثر مانده

به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد
گر چه یعقوب شده، مژده‌ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است
سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد
بنویسید رضا هم علی اکبر دارد

اهل‌بیت آینه‌ی بی‌مَثَل قرآنند
این جوان کیست که از خطبه‌ی او حیرانند؟

نسل در نسل، شما مایه‌ی ایمان منید
من نفس می‌کشم از اینکه شما جان منید...

آخر شعر من از قلب هدف می‌گذرد
کاظمین تو هم از راه نجف می‌گذرد

تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
چون که بی‌نام علی ماه رجب کامل نیست

یا علی یا اسدالله عنان دست تو است
جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است

#مجید_تال


وقت است که از چهره‌ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب‌های جدایی»

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»

«من در قفس بال و پر خویش اسیرم»
ای کاش تو یکبار به بالین من آیی

در بنده‌نوازی و بزرگی تو شک نیست
من خوب نیاموختم آداب گدایی

عمری‌ست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه‌ی برگشتن مایی

می‌خواستم از ماتم دل با تو بگویم
از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی

امشب شده‌ای زائر آن تربت پنهان؟
یا زائر دلسوخته‌ی کرب‌و‌بلایی

ای پرسشِ بی‌پاسخِ هر جمعه‌ی عشّاق
آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟

#یوسف_رحیمی

چه شب است یا رب امشب که شکسته قلب یاران
چه شبى که فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران

چه شبى که تا سحرگاه، ز فرشتگان «الله»
برکات آسمانى، برسد به جان نثاران

شب انس و آشنایى‌ست، شب عاشقان مهدى‌ست
شب وصل هر جدایى‌ست، شب اشک رازداران

شب تشنگان دیدار، شب دیدگان بیدار
شب سینه‌هاى سوزان، شب سوز سوگواران

شب قلب‌هاى لرزان، شب چشم‌هاى گریان
شب بندگان خالص، شب راز رستگاران

شب توبه و اجابت، شب صدق و معنویت
شب گریه و مناجات، شب شور و شوق یاران

شب نغمه هاى یاربّ، شب ذکر «توبه» بر لب
شب گوش دل سپردن، به سرود جویباران

چه بسا که تا سحرگاه، سفر شبانه رفتیم
که مگر نسیم لطفى، بوَزَد در این بهاران

چه خوش است یا رب امشب، که خطاى ما ببخشى
ز کرم کنى نگاهى به جمیع شرمساران

تو خدایى و خطاپوش، تو بزرگ و اهل احسان
گنه از غلام مسکین، کرم از بزرگواران

تو انیس خلوت دل، تو پناه قلب خسته
تو طبیب چاره‌سازى، تو کریم روزگاران

دل دردمند ما را، تو شفایى و تو درمان
به تو مبتلا و محتاج، نه منم، که صد هزاران

به خدائی‌ات خدایا، به مقام اولیایت
به فرشتگان، رسولان، به خشوع خاکساران

شب دلشکستگان را به سحر رسان، خدایا
ز فروغ خود بتابان، به دل امیدواران

#جواد_محدثی

امام هادی(علیه‌السلام):

اُلقَوُا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّیَادَةَ مِنْهَا بِالشُّکْرِ عَلَیْهَا؛
برای نعمت‌ها، همسایه‌ی خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید.
 مسند الامام الهادی(علیه‌السلام)، ص۳۰۵

از لطف نسیم، گل شود گلگون‌تر
زیباتر و دلرباتر و موزون‌تر
پاکیزه دلان همیشه نعمت‌ها را
با شکر و سپاس می‌کنند افزون‌تر

#محمدجواد_غفورزاده

امام هادی(علیه‌السلام):

اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِیَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاه‏؛
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
 المهجة البیضاء، ج۵، ص۲۲۵

جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آن‌گونه که انتظار از آنان داری

#محمدجواد_غفورزاده

از غنچه‌ی بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
خواهی که دچار ضعف و ذلت نشوی
راضی به رضای «پدر و مادر» باش

#محمدجواد_غفورزاده