شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۱۰۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#محمدجواد_غفورزاده» ثبت شده است

امام حسین (علیه‌السلام):
یَا بُنَیَّ، اِصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً
فرزندم! در راه حق پایداری کن، هرچند تلخ باشد.
الکافی، ج‏۲، ص۹۱

در عشق، رواست جان‌نثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در یاری حق صبور باشید، صبور
تلخ است اگر چه پایداری کردن

#محمدجواد_غفورزاده

از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت

خواندند اهل معرفت او را «نگین ری»
با آنکه نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت

از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت

این یاس گلشن «حسن»، این عاشق «حسین»
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت

گل‌واژۀ حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت

از محضر سه حجّت معصوم فیض برد
یعنی که ره به چشمۀ فوز عظیم داشت

مثل کبوتران حرمخانۀ «رضا»
روحی در آستان ولایت مقیم داشت

شاگرد پاک‌باختۀ مکتب «جواد»
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت

از پرتو هدایت «هادی» اهل بیت
راهی به آستان خدای رحیم داشت

ایمان خویش را به امامش ارائه کرد
با آن‌که جان روشن و قلب سلیم داشت...

طور تجلّی سه امام هُمام را
او درک کرده بود و مقام کلیم داشت

شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمۀ «یا کریم» داشت

#محمدجواد_غفورزاده

پیامبراعظم (صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله):
مَنْ زَهِدَ فِیهَا فَقَصَّرَ فِیهَا أَمَلَهُ أَعْطَاهُ اللهُ عِلْماً بِغَیْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَیْرِ هِدَایَةٍ فَأَذْهَبَ عَنْهُ الْعَمَى وَ جَعَلَهُ بَصِیرا
کسی که به دنیا میل و رغبت نکند و آرزویش را کوتاه نماید، خداوند بدون زحمتِ آموختن، به او علم عطا می‌فرماید و بدون این‌که راهنمایی داشته باشد، او را هدایت می‌نماید و کوردلی او را از بین برده و به او بصیرت می‌دهد.
تحف العقول، ص۶۰

هر کس که ز دنیا طلبی دور شود
بیگانه ز تزویر و زر و زور شود
حق، نور بصیرت به دلش می‌بخشد
تا سینۀ او صحیفۀ نور شود

#محمدجواد_غفورزاده

امام حسین (علیه‌السلام):
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ فِی أَجَلِهِ وَ یُزَادَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ
کسی که دوست دارد أجلش به تأخیر افتد و رزقش زیاد شود، صله رحم انجام دهد.
عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج‏۲، ص۴۴

ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
تأخیر اجل باشد و روزی زیاد
اجر «صله رحم» به جای آوردن

#محمدجواد_غفورزاده

پیامبر اعظم (صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله):
مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَسْتَجِیبَ اللهُ لَهُ عِنْدَ الشَّدَائِدِ وَ الْکُرَبِ فَلْیُکْثِرِ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ
هر کس دوست دارد خدا هنگام سختى‌ها و بلاها دعایش را اجابت کند، هنگام آسایش بسیار دعا کند.

الکافی، ج‏۲، ص۴۷۲

جانا به خدای کعبه رو باید کرد
با او همه وقت گفتگو باید کرد
در سختی، اجابتِ دعا گر خواهی
در نعمت و ناز، رو به او باید کرد

#محمدجواد_غفورزاده

پیامبر اعظم (صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله):
أنَّ أفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللهِ وَ الْبُغْضُ فِی الله‏
برترین اعمال، دوستى‏ در راه خدا و دشمنی در راه خداست.

مشکاة الأنوار، ص۱۲۵

پیغمبر ما که مشرق نور هُداست
دل آینه‌دار مهر او، دیده جداست
فرمود: که حُبّ و بغض در راه خدا
محبوب‌ترین کارها نزد خداست

#محمدجواد_غفورزاده

امام صادق (علیه‌السلام):
لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
پیوسته دعا در حجاب است (و میان آن و استجابتش حجاب و پرده‌اى حائل است) تا زمانی که بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود.
الکافی، ج‏۲، ص۴۹۱

هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
در پرده بُوَد اجابت اما صلوات
بفرست که آن حجاب را بر‌دارد

#محمدجواد_غفورزاده

دیشب هوای «سامره» افتاد در دلم
رد شد هزار پرده‌ی شوق از مقابلم

گفتم به دل، که گاه نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست

آنجا که هست، آینه‌ی شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور

آنجا که آفتاب، دلش گرم می‌شود
مهتاب، غرق در عرق شرم می‌شود

آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف

آنجا که بوسه گاه تمام فرشته هاست
در «سال نور» آینه‌ی دل نوشته هاست

آنجا که دیده ها، پلی از آب بسته اند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته اند

آنجا که جلوه گاه گل روی دلبر است
«این عطر روح پرور از آن کوی دلبر است»

چشم هزار ماه جبین مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست

محبوب نازنین سراپرده‌ی خداست
در کائنات، رحمت گسترده‌ی خداست

چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیره‌ی پروردگاری است

سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست

جان بی فروغ طلعت او جان نمی‌شود
او حجت خداست که پنهان نمی‌شود

روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را

آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد

در عهد او جهان زِبَر و زیر می‌شود
یعنی فروغ عدل جهان‌گیر می‌شود

پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینه‌ی بهشت کند، این جزیره را

یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود
دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود

ماه مدینه ـ آنکه بر او از خدا درود ـ
با یازده ستاره روشنگر وجود

دادند مژده، آمدنش را به دیگران
گفتند نور شب شکنش را به دیگران

گفتند آسمان و زمین بی قرار اوست
خورشید و ماه پرتویی از جلوه زار اوست

گفتند: اوست محور منظومه‌ی حیات
گفتند: گردش دو جهان بر مدار اوست

گفتند: کعبه چشم به راهش نشسته است
صبح از دریچه سحر آیینه دار اوست

گفتند: روز جلوه‌ی آن آخرین امام
پیغمبری مسیح نفس در جوار اوست

گستردن عدالت و قسط و برادری
در جای جای گستره‌ی خاک، کار اوست

نقش حدیث «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی»
تصویر قدر و منزلت انتظار اوست

یک نکته از هزار بگویم که منتظر
خود در میان جمع و دلش بی‌قرار اوست

در چهارراه حادثه، در جاری زمان
احساس می‌کند که کسی در کنار اوست

تقواست شرط اول آیین انتظار
هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست

آن کس که دل به جلوه‌ی موعود بسته است
آفاق بی‌کران، همه در اختیار اوست

وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار
شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست

او را بخوان در آینه‌ی ندبه و سمات
فرزندی از سلاله‌ی طاها و محکمات

روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست
آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست

احیاگر معالِم دین خداست او
شمس الضحای روشن و نور الهداست او

الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس

یکبار خوانده ای، که جوابت نداده اند؟
آتش گرفته ای تو و آبت نداده اند؟

تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شب زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»

ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟
با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش

خورشید پشت پرده نه، ما پشت پرده ایم
آیینه تجلّی خورشید و ماه باش

گر چشم پاک داری و آیینه زلال
تا دوردست عشق سراپا نگاه باش

ماه تمام اگر طلبی، نیمه های شب
در جذر و مدّ سلسله‌ی اشک و آه باش

آن کس که هست چشم به راه قیام سبز
«خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش»

شرط حضور محضر او، پاکی دل است
نزدیک شو به خیمه‌ی او، مرد راه باش

باید سلام کرد به تسبیح یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او

بر او درود و خیر کثیر وجود او
بر حالت قیام و رکوع و سجود او

عمرش، چو قامت ابدیت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد

ای حُسن مطلع همه‌ی انتخاب ها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب ها

مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی

ای یک اشاره‌ی لب تو «سابِغَ النِّعَم»
یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ النِّقَم»

چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی

دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»

«یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام
چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام

ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم

شام فراق سوره‌ی والیل خوانده‌ایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم

یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم
بر حسن بی بدیل و دلارایی‌ات قسم

دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود
عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود

صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زبر کند

موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست

تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است

شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است

#محمدجواد_غفورزاده


 امام رضا (علیه‌السلام):
مَا مَعْنَى قَوْلِهِ «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»... کُلَّمَا ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
می‌دانید معنی «صَلّی» در آیه شریفه «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» چیست؟ یعنی هر گاه نام پروردگارش را یاد کند بر محمد و آل او صلوات فرستد.
الکافی، ج‏۲، ص۴۵۹


جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
وقتی سخن از «ألا بِذِکْرِ الله» است
آرامش قلب‌ها‌ست نور صلوات

#محمدجواد_غفورزاده

اینجا حرم است، حجت هشتم را
تکرار کن آیهٔ «قل اللهم» را
یک پرچم سبز، با تکان دادن دست
دعوت به بهشت می‌کند مردم را

در توس دلم هیچ زمان خسته نبود
آغوش بهشت، لحظه‌ای بسته نبود
مشهد به کدام جلوه دل خوش می‌کرد
گر منظر  این گنبد و گلدسته نبود؟!

در توس که قبلهٔ خداجویان است
ما بین دو کوه، روضهٔ رضوان است
«از خاتم انبیا در این‌جاست تنی»
«از سید اوصیا در این‌جا جان است»

هر کس که شود پاک سرشت از این‌جاست
تعیین مسیر سرنوشت، از این‌جاست
ای دل! به هزار راه و بیراهه مرو
گر مرد رهی، راه بهشت از این‌جاست

در توس به جز زمزمهٔ یاهو نیست
آیینه به غیر «لَیس اِلاّ هُو» نیست
تو ضامن آهویی و در سینهٔ ما
یک دل که به بی‌گناهی آهو نیست

غم‌ها، نگران حس و حالم بودند
شفاف‌تر از اشک زلالم بودند
حرف از «حرم و کبوتر و پرواز» است
ای کاش دو دست من دو بالم بودند

ایوان تو، روی شانهٔ خورشید است
گلدستهٔ تو نشانهٔ خورشید است
چشمش که به گنبد توروشن شد، ماه
دریافت که خانه، خانهٔ خورشید است
 
خورشید بر ایوان تو ای پاک سرشت
جز «سلسلة الذهب» حدیثی ننوشت
گفتی «أنا من شروطها» یعنی، نیست
جز عشق و محبت تو راهی به بهشت

از جوش مَلَک در این حرم هنگامه‌ست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامه‌ست
تا اذن دخول از تو بگیرد آهم
هر قطرهٔ اشک من زیارت‌نامه ست

دل در حرم تو، خویش را گم کرده است
یعنی عوض گریه، تبسم کرده است
موسای کلیم نیست این دل، اما
بی‌واسطه با شما تکلّم کرده است

عاشق، کارش به عشق پرداختن است
در شعلهٔ غم، سوختن وساختن است
ما در پی تعظیم و طوافیم، اما
آغاز زیارت تو دل باختن است

مولای رئوف ماست، احسان، کارش
کارش همه عاطفه است با زوراش
از معرفتش گلی به دست آوردی؟
ای آن‌که سه جا می‌طلبی دیدارش!

یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیت‌اندیش نبود
هجرت ز مدینه، بود بدرود حیات
انگور، به جز بهانه‌ای بیش نبود

پیوسته دم از مشی و مرامش زده‌اند
پرچم همه‌جا به احترامش زده‌اند
صد بار، به او زدند خنجر از پشت
یک بار، اگر سکه به نامش زده‌اند!

#محمدجواد_غفورزاده