شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

شعر هیأت

ناب‌ترین اشعار آیینی

۲۶۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آن‌ها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت

#صائب_تبریزی
#دیوان_صائب_تبریزی

امام هادی(علیه‌السلام):
اَلْغِنَى قِلةُ تَمَنِّیکَ، وَ الرِّضَا بِمَا یَکْفِیکَ
بی‌نیازی، آرزوی کم و رضایتمندی از رزق به اندازه کفاف است.
نزهة الناظر، ص۱۳۸؛ بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۶۶

گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است
خود را به غنای طبع آراستن است
تسلیم و رضا چیست؟ به مقدار کفاف
پیمانۀ روزی از خدا خواستن است

#محمدجواد_غفورزاده

الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
دل ناباورم صدا می‌زد:
میهمانی مگر تمام شده است؟

گفته بودند آخر این ماه
عاشقش سر به زیر خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن، توبه! دیر خواهد شد

رمضان‌های بی‌شمار رسید
همه شب‌ها گذشت پی در پی
با خودم گفتم ای دل بی‌درد
فرصت توبه می‌رود، پس کی؟

فکر این باش سال دیگر هم
رمضان می‌رسد ز راه اما
تو مگر می‌شوی عوض؟ هرگز
تو مگر توبه می‌کنی اصلا!

تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غریبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

چیست دیگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان می‌کنی به راه آیی؟
مرگ باید تو را به راه آرد

ای دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت‌وگو کمی باقی‌ست
خیز و فریاد توبه‌ای سر کن

#جواد_محمدزمانی

یارب به رسالت رسول الثَّقَلین
یارب به غزا  کننده‌ی بدر و حُنَین
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات
نیمی به حَسن ببخش و نیمی به حسین

#ابوسعید_ابوالخیر

آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

امیّد کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنۀ دیوار دیدن است

در دور ما، ز خسّت ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است

در کوی دوست خاک‌نشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون تپیدن است...

#کلیم_کاشانی

امام هادی(علیه‌السلام):
اُلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجَاوَرَتِهَا، وَ الْتَمِسُوا الزِّیَادَةَ مِنْهَا بِالشُّکْرِ عَلَیْهَا
برای نعمت‌ها، همسایۀ خوبی باشید و با شکرگزاری، خواستار افزایش آن باشید.
نزهة الناظر، ص۱۴۳


از لطف نسیم، گل شود گلگون‌تر
زیباتر و دلرباتر و موزون‌تر
پاکیزه‌دلان همیشه نعمت‌ها را
با شکر و سپاس می‌کنند افزون‌تر

#محمدجواد_غفورزاده

خدایا دلی ده حقیقت‌شناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس

مرا جز تو کس، یاور و یار نیست
چه گویم که یارای گفتار نیست

ز فیض تو آید دلم در خروش
که نی از دم نایی آید به جوش

دلم رشحه‌ی بحر انعام توست
چو ماهی، زبان زنده از نام توست

ندارد فروغی ز خود مشتِ گل
مگر پرتو فیضت افتد به دل

وجود تو نگشاید از دست جود
عدم‌پیکران را چه یارای بود؟

در این تیره کاخی که ظلمت سراست
نفس راه لب را چه داند کجاست؟

ازل تا ابد، مدّ احسان توست
به خوان کرم، دل نمکدان توست

زبان است دستان‌زنِ باغ تو
دلم طور و شمعش بود داغ تو

حدیث من و ما نمی‌شایدم
به این خیرگی خنده می‌آیدم

ندانسته‌ام کیستم، چیستم
تویی عین هستی و من نیستم

فنا را کجا لاف دعوی رسد؟
مگر دست دعوی به معنی رسد

«حزین»، از میِ بیخودی جام کش
زبان مست دعوی‌ست، در کام کش

اگر محو کثرت وَ گر وحدتی
به هر صورت، آیینه‌ی حیرتی

قلم بر فسون‌های نیرنگ زن
زند راهت آیینه بر سنگ زن

چو از خویش و بیگانه تنها شوی
قبول خداوند یکتا شوی


خدایا به جاه خداوندی‌ات
که بخشی مقام رضامندی‌ات

طمع نیست از کشت بی‌حاصلم
به خشنودی‌ات کار دارد دلم

بسی شرمسارم ز نفس فضول
ز طاعت مکدّر، ز عصیان ملول

که نیک و بدم هر دو نبوَد روا
چو عصیان بود طاعتم ناسزا

ندارم به جز عفو چیزی به کف
شد از کف مرا نقدِ فرصت تلف

به درگاهت آورده‌ام عجز خویش
سر از شرمِ بی‌برگی افکنده پیش

نگیری چه‌سان دست افتاده‌ای
که خود از کرم هستی‌اش داده‌ای؟

به یک عمر در نعمتت زیستم
گدای درت نیستم، کیستم؟

اگر هست بنما درِ دیگرم
وگر نه به حرمان مران زین درم

در افتادگی از که خواهم مدد؟
مدد از که افتادگان را رسد؟

خروشان خراشم جگر در قفس
کسی نیست غیر از تو فریادرس

به هر حاجتم از تو امّیدوار
که هم فیض‌بخشی، هم آمرزگار

#حزین_لاهیجی

من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

#عطار_نیشابوری

ز هرچه غیر یار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله

دمی کآن بگذرد بی یاد رویش
از آن دم بی‌شمار استغفرالله

سرآمد عمر و یک ساعت ز غفلت
نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانی رفت، پیری هم سرآمد
نکردم هیچ کار، استغفرالله

نکردم یک سجودی در همه عمر
که آید آن به‌کار استغفرالله

خطا بود آنچه گفتم وآنچه کردم
از آن‌ها اَلفرار، استغفرالله

ز کردار بدم صد بار توبه
ز گفتارم، هزار استغفرالله

شدم دور از دیار یار اى «فیض»
منِ مهجورِ زار استغفرالله

#فیض_کاشانی

امام رضا (علیه‌السلام):
...أَنَّ ذِکْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ
...همانا یاد مرگ برترین عبادت است.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه‌السّلام، ص۳۳۹

تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
در زمرۀ بهترین عبادات بُوَد
با هر نفسی به یاد مرگ افتادن

#حسین_ابراهیمی